شجرهٔ طیبهٔ طوبای ولایت

لطایف العرفان و الحکمه

شجرهٔ طیبهٔ طوبای ولایت

لطایف العرفان و الحکمه

شجرهٔ طیبهٔ طوبای ولایت

هو

بسم الله الرحمن الرحیم

عین و لام و یاء به قلب عاشقان
آورد هردم نشان از بی نشان

قال رسول الله صلی الله علیه و آله:

إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی فِیکُمْ کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوح، مَنْ دَخَلَهَا نَجَا، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ

____________________
کانال تلگرام:

AsrareTohid@
Hou786@

۳۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مهدویه اشراقیه گمنامیه» ثبت شده است

۰۵
بهمن

هو


برای آن که سِیر [برزخ] برای سالک پیش بیاید عظمت روح شرط است. اگر روحت عظمت پیدا کرد بر تو حقایقی کشف می شود و مشاهدهٔ روح پیدا می کنید ، گدایی درِ خانهٔ حق عظمت روح هاست پس عظمت پیدا کنید تا روحت [پس از مرگ] محتاج و گرفتار نشود ، به شریعت محمدی و طریقت علوی عمل کنید تا مشاهدهٔ روح پیش آید. روح تو وقتی پر و بال پیدا می کند که تزکیه ای در کار باشد ، یک کمی حرکت کنید تا حقیقت خودتان را دریافت کنید. چرا نیروی وجود خودتان را درک نمی کنید؟ آفریده شده اید که جستجو کنید و بفهمید. با نَفسِتان مبارزه کنید تا قدرت پیدا کنید و خلع بدن انجام دهید.


روح مجرد است که سیر سماء کند

چون و چرا مقابل دلبر چرا کند؟


در محضر استاد

۰۶
آبان
هو

ما آنچه از پیران آموخته ایم به شما می گوییم تا بیاموزید، مزد ما دعای شماست. نه طمع برای بشت است نه ترس از جهنم ، فقط "او"ست که شایسته ٔ عبادت است. دوست ندارم بت درست کنید، حرام است. ما آمده ایم بت ها را بشکنیم نیامده ایم بت سازی کنیم ، این مقام آن کسانی ست که ابراهیم ادهمی می شوند. بار گران بر دوش همه خواهد آمد که پرده دار همه را به شمشیر می زند ، ما انصاف داریم نیامده ایم مردم را به خود جلب کنیم ، نه ! ما فقط تبلیغ ولایت می کنیم ما کار دیگری نداریم ما فقط رشته تبلیغ ولایت داریم. ما گِل خمیری بیش نیستیم ، حمام را گرم می کنیم تا شما حمام کنید. همینقدر که شما صدا کنید حمام را گرم کن برایمان کافی ست و شما را به توبه و اتصال راهنمایی می کنیم. وقتی در آن حوزه قرار گرفتی باید از وجود خودت استخراج کنی ، به این که پیر یا استاد چرا می گوید چکار داری؟! شما از آن استخراج کن. فقط بَه بَه گو نباشید سعی کنید آنرا به عمل آورید.

در محضر استاد
۰۷
مهر

هو


معرفی شیخ نجم الدین کبری (پیر ولی تراش):



ابو عبد اللّه احمد بن عمر بن محمد بن عبد اللّه خیوقى خوارزمى در سال ۵۴۰ هجرى قمرى در یکى از اصیل‏ترین طوایف خیوه که داراى عنوان علمى و اجتماعى بودند دیده به دنیا گشود. ایام طفولیت را در دامن مادرى عارفه گذرانید و پس از دوران کودکى علم‏ آموزى را از حوزه علمى زادگاهش آغاز نمود. در همان ایام درد طلب دامن‏گیرش شد و به تهذیب و تزکیه نفس به شیوه عارفان نزد پدر بزرگوارش که از اجله مشایخ عارف نامى شیخ ابو یعقوب یوسف همدانى بود پرداخت.


با گذشت زمانى کوتاه، شخصیت علمى او در همان ایام جوانى مورد توجه خاص اساتید حوزه علمى خوارزم قرار گرفت وبا پدر و استادان خویش به سیر و سیاحت پرداخت.پس از مدتى اقامت و تدریس سعادت رفیق شفیق او گشت به‏ صحبت شیخ الشیوخ روزبهان وزان مصرى‏ که از اجله خلفاى عارف نامى شیخ ابو نجیب عبد القاهر سهروردى بود رسید، که درباره آن بزرگوار، مى‏ فرماید:


«اکثر اوقات مستغرق تجلى حق و حیران مشاهده جمال مطلق بود. چون به صحبت او رسیدم به ریاضت اشتغال نمودم و مدتى در خلوت بودم تا ابواب فتوحات غیبى بر من گشادن گرفت و سعادت انس با عالم قدس دست داد و خلوات متعاقب به سر بردم تا آتش قدس مستور که: من عرف اللّه کل لسانه‏ عبارت از آن است و کشف مشهور که: من عرف اللّه طال لسانه اشارت بدان است حاصل شد. حالات من در نظر شیخ پسندیده آمد و مرا به فرزندى قبول کرد و سرّ پوشیده خویش به من داد و مرا از آن دختر دو پسر حاصل شد.

در مصر اقامت داشت تا اینکه مطلع می ‏شود در تبریز ابو منصور محمد بن اسعد بن حفده عطارى طوسى شاگرد برجسته حسین بن مسعود فراء بغوى ملقب به محیى السنه (متوفى ۵۱۰ یا ۵۱۶) که از اعاظم محدثین می ‏باشد به درس و بحث پیرامون مسائل حدیث ‏شناسى اشتغال دارد،خود می ‏فرماید: 


"چون چنین شنیدم مرا رغبت صحبت ایشان شد و خواستم تا کتاب شرح السنه را در خدمت ایشان خوانم. از شیخ روزبهان اجازت خواستم به تبریز رفتم و در خانقاه زاهدیه در سرمیدان عتیق فرود آمدم"


شیخ ، در حوزه علمى ابو منصور تلمذ نمود. مباحثه کتاب شرح السنه به اتمام می ‏رسید، روزى در حوزه ابو منصور در حالى که با جمعى از ائمه و مشایخ تبریز به بحث سرگرم بودند، ناگاه شیخ و اصل بابا فرج تبریزى که از اکابر مشایخ طریقت و اولیاء اخفیا بود وارد مجلس درس شد.با ورود آن بزرگوار به حوزه درس و بحث ابو منصور، نجم الدین مجذوب او می ‏شود به حدى که ادامه مباحثه برایش غیر ممکن می گردد، بابا فرج نیز نظرى به او افکنده در حالى که تبسمى به لب داشت مجلس را ترک می ‏کند.


نجم الدین می ‏فرماید: "به کلى از دست رفتم و از استاد خود امام پرسیدم که این درویش چه کسى است؟ امام گفت: او از مجذوبان است و بابا فرج نام دارد"


نجم الدین آن شب را با یاد و خیال بابا فرج به سر مى ‏برد که چگونه بابا فرج با یک نگاه آتش به جانش افکنده است، صبح چون روزهاى گذشته به نزد استاد می رود، این بار نه براى تلمذ و فراگیرى، بلکه از صیادى که او را صید نموده سخن به دل دارد.از او که با نگاه و تبسمى دلش را ربوده است. نجم الدین می رود تا شاید گره این مشکل به دست محدث بزرگ گشاده شود. ابو منصور را مى‏ گوید: اى شیخ، بابا فرج ما را صید کرده است و به سلسله شوق قید کرده لطف فرمائید تا در خدمت برویم و او را بیابیم باشد که از بابا فرج، فرجى حاصل شود.


ابو منصور پیشنهاد برجسته ‏ترین شخصیت حوزه علمى خویش را پذیرفته با جمعى از اکابر ائمه و مشایخ حدیث که در حوزه‏اش تلمذ مى‏ نمودند عازم خانقاه بابا فرج می ‏شوند. اجازه تشرف بوسیله بابا شاذان خادم خانقاه بدین صورت داده شد: اگر آن‏چنان‏که به درگاه خداى مى ‏روند توانند پیش من آمدن.


نجم الدین که مست فیض نظر او بود کلام اسرارآمیز بابا فرج را درک نموده دستار از سر نهاد به غیر ازار( زیرجامه) هر چه پوشیده بود بیرون آورد، دست بر سینه نهاده شرف حضور یافت، بعد از مراقبه‏اى کوتاه، حال بر بابا فرج متغیر گشت. عظمتى در صورت او پدید آمد و چون قرص آفتاب روشن و متلالى گشته دوتائى که به تن داشت منشق شده بعد از لحظه‏اى آن جامه را که از عظمت غلبات شوق ذات و صدمات تجلیات منشق شده بود بر نجم الدین پوشانید و خطابش فرمود:تو را وقت خواندن نیست که تو سر دفتر جهان خواهى شد.


نجم الدین مى‏ فرماید: "از برکت انفاس بابا، من در وجود خویش حال" یَوْمَ تُبَدَّلُ  الأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْض"و سِرّ:" وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها" را معاینه دیدم و لمعات بروق صفات در دل و جان یافتم و بوى عطر عنایت به مشام سر من رسید و خطاب مستطاب" ادن منى" به سمع قابلیت من آمد


ادامه دارد..

۰۵
مهر

هو


رموز حقیقی در سوره ی توحید نهفته است ، اگر کسی با آن عدد بالا و با ریاضت های مافوق طاقت ، به آن برسد ؛ به سه ملک حاکم می شود : عبدالواحد و عبدالصّمد و اگر کسی سومی را بداند این دو ملک هم تابع می شوند که در نتیجه ی آن به سه قدرت دست می یابد :


۱- طی الارض


۲- موجود کردن هرچیز و قدرت تصرف در هرچه که خواسته باشد.


۳- تکثیر ، یعنی انسان می تواند دو یا سه یا ده جا باشد.


این سه قدرت را کسی می تواند کسب کند که بتواند خودش را درسوره اخلاص ذوب کند.


در محضر استاد

۰۱
مهر

هو


این چهل شب را برای خدا باشید و عیسی وار تجرد روح پیدا کنید ببینید چه پیشرفتی پیدا می کنید ؛ مدتی از مردم جدایی بگیرید و جای خلوتی پیدا کنید و مشغول ذکر بشوید ، شب هم عبادتان را بکنید و هم ذکرتان را بخوانید ؛ خوابتان را اول شب بکنید و از نیمه شب تا اذان صبح مشغول ذکر باشید و بعد نماز را بخوانید و سر زندگی خودتان بیایید ، چهل روز خالص بشوید و خلوت گزینید و با طبیعت نفستان مبارزه کنید و بر معنویتی که در دیگران نیست آگاه بشوید.


در محضر استاد
۰۹
شهریور

هو


اگر کسی آمد و برای خودش تصرّف (دخالت در امور آفرینش) کرد ، پس بدانید که او شما را برای خودش خواسته ، نه برای خدا.


در محضر استاد

۰۵
شهریور

هو

 

📌پیش فرض فکری متشکل از عرفان و برهان و قرآن

 

زمانی که خوشه چین کلاس های عرشی استادی بودم همیشه حضرتشان در کلاس ها اصلی را که مقتبس از سیره تربیتی حضرت استاد علامه حسن زاده آملی بود تکرار می کردند و آن اصل این بود که قبل از رسیدن به خدمت شیخی کامل مکمل حتما سیر علمی را خوب دنبال کنید و اصول ایقانی و مبانی رصین فلسفه و عرفان اسلامی را در جانتان پیاده کنید ‌‌؛ کسی که سلوکش عقلانی باشد و با نور قرآن و سخن معصومین علیهم السلام حرکت کند از اوهام و خیالات به دور می ماند و سر سخن مشایخ و اساتید عرفان را شایسته تر و پسندیده تر درمی یابد ؛ شبی که در جوار یکی از اهل معرفت بودم یکی از شاگردان که در اثنای سلوکش تمثلی به ایشان دست داده بود و آن را مثال خدایش پنداشته بود ، خدمت ایشان این حال را عرضه داشتند ایشان در جواب فرمودند:

 

( اوهام و خیالات است و باید از اوهام و خیالات برون رفت

 

عاشقى دید از دل پرتاب

حضرت حق تعالى اندر خواب‏

دامنش را گرفت آن غم خور

که ندارم من از تو دست دگر

چون درآمد ز خواب خوش درویش

دید محکم گرفته دامن خویش‏

 

اگر این سالک ( ایده الله سبحانه بإلقاءاته السبوحیه ) به اصول و مبانی اصیل فلسفه و عرفان اسلامی آشنایی داشت می دانست که "حق مطلق به اطلاق وجود صمدی در هیچ صقع کلمات وجودی امکانی صورت پذیر نیست و متمثل نمی شود"(۱) و قوه خیال بوده که شیطنت کرده و او را خدایش ارائه داده است و دقیق تر سر سخن این استاد بزرگوار را در رابطه با برون رفتن از اوهام و خیالات در می یافت.

 

یا علی

 

 یکشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۷

( ۱ ) - رجوع شود به کتاب هزار و یک کلمه استاد علامه حسن زاده آملی کلمه ۳۹۰

۰۶
مرداد

هوالرئوف


📌کشف قلبی میرزا ابوالقاسم راز شیرازی اثر زیارت آستان ملایک پاسبان مولانا الاعظم جناب علی بن موسی الرضا روحنا فداه و علیه الصلوه و السلام


چنانکه در سفر خیریت اثر زیارت ارض اقدس مشهد مقدس و آستان بوسی آستان ملایک پاسبان روضه ی مقدسه ی مینو مثال حضرت  نور کبریای خداوندی ، مولانا الاعظم جناب علی بن موسی الرضا -روحنا فداه و علیه الصلوه و السلام- روزی که روز عملِ استفتاح ( دعای ام داود ) بود و فقیر در آن روضه ی مبارکه مشغول عمل مذکور بودم ، می دیدم به چشم قلبی باطنی که حضرت آدم صفی در پای ضریح مبارک ، بالای سر آن حضرت نشسته اند و با قامت رفیعی که سرش به بالای ضریح مبارک است و از دو سمت او حضرت انبیاء و رسل -علیهم السلام- حلقه زده اند و به زیارت و دعا و ابتهال ( گریه ) مشغولند ، ناگاه چشم فقیر در وسط حلقه ی انبیاء به جمال بی مثال آن وجه الله اعظم-روحی فداه- افتاد که نشسته بودند با گونه ی احمر چون قرص آفتاب و چشم و ابرویی چون قاب قوسین او ادنی و نظر به فقیر بنده ی خود دارند و بس و فرمودند : (( أنا مرشد الکل ، من مرشد کل هستم ))  با تبسم گونه ، هوش از سر فقیر سپری و رقت شدیدی افتادم.


راز شیرازی

رساله مرصاد العباد

۳۱
تیر

هو


خیالات (پراکنده) را رها کنید و درون خودتان سفر کنید و اهل فکر و مراقبه باشید تا در شما جوششی پیدا بشود که بتوانید نور معرفت را مشاهده کنید.


در محضر استاد


۳۱
تیر

هو


📌ظهور انوار در مقام مشاهده برای سالک


بسا باشد که در اول مرتبه نور سفید مشهود گردد و او علامت اسلام است، دوم نور زرد دیده شود و او علامت ایمان است، سوم نور کبود و او علامت احسان است، چهارم نور سبز است و او علامت اطمینان است، پنجم نور آبی است و آن علامت ایقان است، ششم نور سرخ است و او علامت عرفان است، هفتم نور سیاه است و او علامت هیمان است. و نور ذات است؛ بسا می شود که مشاهده این انوار با هم جمعاً یا منفرداً یا برحسب اوقات مختلفه پدید آید و این معرفت شامل حال سالک با معرفت است.


شیخ نجم الدین رازی

مرصاد العباد

__________________

۲۲
تیر

هو

 

عارف کامل ، آنچه که قرار است حادث شود را می گیرد.

 

شرح:

 

آنچه که می خواهد در این عالم جسمانی پیاده شود باید عوالم طولیه وجودی را در قوس نزول به ترتیب طی کند ( گذر از عالم عقل به عالم مثال و گذر از عالم مثال به عالم جسمانی ) زیرا که طفره ( در طبیعیات فلسفه به معنی  از نقطه ای به نقطه ای رسیدن ، بدون پیمودن مسافت فاصله است و در علم لغت پریدن از روی یک چیزی را می گویند ) محال است؛ آن چه که از حوادث قرار است اتفاق بیافتد، پس از طی کردن عالم عقل ، در عالم مثال منفصل قوس نزول صورتی را متناسب با آن حادثه یا به شکل صورت اصلی آن حادثه ، قبل از اتفاق افتادن در عالم جسمانی پیدا می کند و شخص عارف کامل که در اثر مجاهدات و ریاضات و ذکر و فکر، خیال متصل اش چون آیینه شده است، صور عالم مثال منفصل قوس نزول در خیال متصل اش نقش می ببندد ( که انسان جسمش با عالم جسمانی و خیالش با عالم خیال و عقلش با عالم عقل مرتبط است ) و به کشف مثالی می بیند آن حادثه ای را که قرار است حادث شود.