شجرهٔ طیبهٔ طوبای ولایت

لطایف العرفان و الحکمه

شجرهٔ طیبهٔ طوبای ولایت

لطایف العرفان و الحکمه

شجرهٔ طیبهٔ طوبای ولایت

هو

بسم الله الرحمن الرحیم

عین و لام و یاء به قلب عاشقان
آورد هردم نشان از بی نشان

قال رسول الله صلی الله علیه و آله:

إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی فِیکُمْ کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوح، مَنْ دَخَلَهَا نَجَا، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ

____________________
کانال تلگرام:

AsrareTohid@
Hou786@

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «استاد صمدی آملی» ثبت شده است

۱۹
آذر

هو 

 

خواب بیان هویت شخص است ؛ اگر کسی می خواهد بفهمد حقیقتش فعلا به چه صورت است خوابش را مشاهده کند ؛ هویت خودش را می فهمد.

 

استاد صمدی آملی 

شرح جلد دوم دروس معرفت نفس - جلسه ۱۳۶

۱۲
اسفند

هو


امام باقر علیه السلام:


خواب صبح ،شوم و نامیمون است، روزی را دور می‌سازد، رنگ صورت را زرد و متغیر می‌کند، خداوند متعال، رزق را بین الطلوعین تقسیم می‌کند، از خواب در این زمان بپرهیزید و بدانید که من و سلوی (دو غذای لذیذی که برای بنی اسرائیل نازل می‌شد) در این ساعت برایشان فرود می‌آمد.


- پایه و اساس پیشرفت علمی و عملی و سلوک الی الله بیداری سحر و بین الطلوعین است. و اگر سالکی از این فیض عظیم غفلت بورزد پیشرفت چندانی نخواهد داشت , استاد بزرگواری می فرمودند که تا بیداری سحر و بین الطلوعین را درست نکنید به جایی نمی رسید !

حقیر بسیار مشاهده کرده ام که وقتی توفیق بیداری سحر و بین الطلوعین روزیم می شود , هم موفقیت علمی ام در آن روز بیشتر است و هم موفیقت اخلاقی و عملی ام چنانچه امام صادق علیه السلام می فرمایند :

صلاة اللیل تحسن الخلق

یعنی : نماز شب انسان را خوش اخلاق می کند.


بیداری سحر و بین الطلوعین سیره ی تمامی بزرگمردان وادی علمی و عمل است و اکثر مکاشفات و حالات توحیدی این بزرگواران یا در سحر بوده است و یا بین الطلوعین چنانچه فرموده اند که :

سحر وقت سفر است و بین الطلوعین وقت شکار


از شرایط بیداری برای نماز شب مراقبه در طول روز است , و در حدیث وارد شده است که شخصی به امیرالمومنین علی علیه السلام عرض کردند که من از فیض نماز شب محروم شده ام , امیرالمومنین فرمودند که این محرومیتت به دلیل گناهانیست که در طول روز انجام می دهی ! و همچنین امام صادق علیه السلام می فرمایند :

اگر انسان دروغ بگوید، از نماز شب خواندن محروم می شود، وقتی هم که از نماز شب محروم شد درهای روزی به روی او بسته می شود و از رزق و روزی هم محروم می گردد.


و از دیگر شرایط بیداری برای نماز شب پرهیز از خوردن غذایی سنگین و پرچرب و غذاهایی با طبع سرد است و همچنین از دیگر شرایط بیداری برای نماز شب زود خوابیدن است چنانچه حضرت استاد علامه حسن زاده آملی شب ها ساعت 10:30 یا 10 می خوابیدند ولی حدود ساعت 3:30 بیدار بودند و به نقلی یا مشغول تفکر بودند و یا مشغول ذکر یا نماز شب یا مطالعه.

میتوان جهت بیدار شدن برای نماز شب از آیه آخر سوره ی کهف نیز استفاده کرد , جهت بیدار شدن در ساعت خاصی از شب در حدیث آمده است که :

هر کس هنگام خوابیدن آیه آخر سوره کهف را بخواند، هر ساعتى که بخواهد از خواب بیدار مى ‏شود ( قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً )

_______________________________

صوت زیر بگرفته شده از جلسات شرح حدیث عنوان بصری فرزند علامه طهرانی در رابطه با تاثیر بیداری سحر و بین الطلوعین در فهم علوم و معارف می باشد که توصیه میکنم حتما گوش بدهید:


دانلود


۰۹
اسفند

استاد صمدی آملی:

علم همانند پرنده ای است که در آسمان در حال پرواز است ، و اگر درختی را دید که آرام است آنجا می نشیند و لانه سازی می کند ، ولی اگر درختی را دید که متحرک و نا آرام است آنجا نمی نشیند ، علم نیز در جان های آرام و غیر مضطرب می نشیند...

_________________
صوت شرح دروس معرفت نفس - جلسه 262




۲۱
بهمن

استاد صمدی آملی:


غذا هایی که انسان می خورد به کبد می رود این غذاها به دونوع لطیف وکثیف تقسیم می شود . کبد که غذا را هضم کرد به صورت جرم های کثیفی درکبد، 4 قسم میشود (خون،سودا،صفرا،بلغم) که به اینها اخلاط اربعه می گویند.

در کبد ازکل غذا ها یک نوع مواد درست میشود که خیلی لطیف هستند (ترکیبی ازخون،سودا،صفرا و بلغم) , به اندازه ایی لطیف است که قابل دیدن نیست !

مواد ازکبد می آیند به طرف قلب , در قلب که پر حرارت است بخار میشود و سه قسمت می شود:

1-مقداری به سمت چپ قلب

2-ومقداری به مغز

3-ومقداری مجددا به کبد بر می گردد.

آن قسمتی که به مغز رفت از ناحیه مغز پخش میشود به اعصاب بدن.و قسمتی ازبخار که رفت به طرف چپ قلب به طور کلی سریان پیدا میکند در رگهای مختلف بدن آن قسمتی هم که به کبد برگشته بود دوباره از کبد می رود به روده ها (اثنی عشر ،روده بزرگ وروده کوچک).
که اینها داءما درفعالیتند و فعالیتشان جوری است که به محض کمی کار و حرکت بدن روبه تحلیل می روند واین تحلیل رفتنش احساس خواب می آورد...

خواب یعنی حبس روح بخاری ازتمام رگهای بدن ا زتمام روده ها و اعصاب و عصبها همه بر می گردند به مخزن.
درکجا جمع میشوند؟ آنهایی که ازمغز رفته اندبه اعصاب درمغز جمع میشوندآنهایی که از ناحیه کبد رفته اندبه روده ها می آیند به کبد آنهایی که از قلب رفتندبه رگها،برمی گردندبه قلب.
بعدتمام رگها می آرمند تمام روده ها و اعصاب آرامش میگیرند و لذا داروسازان برای آرامش اعصاب باید داروهایی بسازند که روح بخاری را آرام کنند....

قلب چون داءما درحرکت است تپش دارد مکش و دمش دارد , داءما داغ است لذا طبع قلب حار است و طبع کبد سرداست.

برای همین امیرالمومنین علیه السلام به شکم و کمر مبارکشان پارچه ایی می بستندکه دائما کبد و کلیه ها گرم باشد چون اینها طبع سرد دارند در اثر کمترین سرمایی چرکی می شوند.
بسیاری ازگرفتاری های ما مربوط به لحظه های خوابمان است.درشبهای گرم چون لحاف نمی کشیم نوعا قسمتهایی ازبدن مانند شکم که غذا دائما درآنها درحال هضم و جذب است و جاهای حرارتی بدن هستند سرما را میگیرند و گرفتاری های مختلف پیش می آید.
حضرت علامه فرمودند:همیشه کمرتان راببندید.
و ما چون حرف نشنیده بودیم واستاد ندیده بودیم فکر می کردیم امیرالمومنین چون سیدبودند شال به کمر می بستند و شال علامت سیدی است.شال بستن مربوط به سیادت نیست مربوط به انجام امور طبی ازجانب مولاست که باید رعایت کنیم.


وقتی غذا درکبد هضم میشود، اخلاط اربعه بوجود می آید، ازمجموع این چهارتا(سودا،صفر،اخون، بلغم) یک چیزی تحقق پیدا می کندبه صورت عصاره ویک چیز خیلی خالص.
که به این عصاره وخالص اخلاط اربعه می گویند:روح بخاری(چون مثل روح لطیف است میگویند روح)
یعنی از خلاصه ی این چهار قسم یک کف مانندی پدید می آید که از آن تعبیر می کنند به روح بخاری.
این زبده و خلاصه به نام روح بخاری می آید در قسمت دهلیز سمت راست قلب بعد بوسیله ی حرارت خیلی شدید دهلیز سمت راست تبدیل به بخار میشود دیگر از آن به بعد اسم او از عنوان روح تبدیل میشود به روح بخاری(چون لطیف است می گویند روح چون بخار میشود می گویند روح بخاری)
اینکه در اصطلاح می گوییم:روح ازبدن شخص بامردن بیرون رفت این مربوط به روح بخاریست مربوط به نفس ناطقه ی انسانی نیست.
پس وقتی این زبده آمد در دهلیزسمت راست قلب به شدت حرارت پیداکرد و این کف تبدیل به بخار شد .ازاینجا بخار سمت راست دهلیز قلب دوباره سه بخش تقسیم می شود:
1-یک بخشش به سوی مغز می رود بعدازناحیه ی مغز روح بخاری به تمام عصبهای بدن داده میشود.تمام اعصاب بدن که منشعب ازمغزند همه ازناحیه ی مغزبه توسط روح بخاری (که یک قسم روح بخاری به مغز آمد) تغذیه می شود.این روح بخاری درتمام عصبها باعث حرکت تمام عضلات وبدن میشود.
2-یک قسم دیگر روح بخاری به سوی دهلیز سمت چپ می رود و ازاین ناحیه به تمام رگهای خونی سریان پیدا میکند.
3-یک قسم دیگر دوباره ازدهلیز سمت راست قلب به خود کبدبر میگردد و از ناحیه ی کبد به تمام روده پخش میشود .
آنکه اصل حاکم دربدن است روح بخاری است.شما از روح بخاری در طبیعت جسمی لطیف تر پیدا نمی کنید(الطف اجسام) است.


روحی که قرآن می فرمایند که مجرد است مستقیما با خود مغز با اعصاب بارگها با گوشت ها با استخوان ها..ارتباط ندارد.نفس ناطقه مجرد به روح بخاری مرتبط است.روح بخاری حاکم در مجموعه بدن است هم از ناحیه مغز در کل اعصاب، هم از ناحیه قلب در کل رگها و اعضا و جوارح، هم ازناحیه کبد در تمام روده ها است. (این میشود روح بخاری حاکم در مجموعه اعضای بدن).

آن مرکب اولی که نفس به او تعلق دارد روح بخاری است.

نفس ما که مجرد است در پایین ترین مرتبه تجردش که در مرتبه تجرد خیالیه باشد.

روح بخاری با نفس ناطقه درتجرد مرتبه خیال با همدیگر مرتبطند.لذا قوه خیال نه مادی محض است نه مجردمحض.بلکه یک چیزهایی مادی هست یک چیزهایی مجرد ، ماده ندارد اما احکام و خواص ماده را تا حدی دارد.لذا نفس ناطقه انسانی از ناحیه عقل مستقیما باروح بخاری ارتباط ندارد.
عقل واسطه میخواهدبایدقوه خیال و وهم وقوه متخیله با روح بخاری مرتبط باشند.
روح بخاری هم مجموعه بدن درتحت تصرف اوست و نفس هرچه اراده کند باید بواسطه قوه خیال در روح بخاری تصرف کند.
پس روح بخاری آن چیزی است که براساس اراده نفس ، بدن را آن طوری که میخواهد اداره میکند.
پس اولین مرکبی که نفس به آن تعلق پیدا میکند روح بخاری است.برای همین است که می گوییم فلانی دارد می میرد روح ازپای او در رفته (کدام روح؟ روح بخاری) روح بخاری آرام آرام از پاها درآمده به ساق رسید تا رسید به کمر رسیدبه سینه رسید به حلقوم←دیگر اینجا از دهان در میرود.

موت طبیعی:چون تعلق نفس از ناحیه روح بخاری به بدن است و روح بخاری هم ازبدن در می رود لذا ارتباط نفس با بدن منقطع میشود بعدمی گوییم طرف مرده است.این موت طبیعی است.
پس موت طبیعی خروج روح بخاری از بدن است که موت طبیعی در حقیقت یک موت مادی است نه موت تجردی.یعنی سریان روح بخاری در مجموعه بدن منقطع شده و وقتی روح بخاری ازبدن در رفت بدن میشودبی حاکم.بعد اعضا و جوارح متلاشی میشوند.و طراوت حرارت بدن از بدن منسلخ میشود و بدن می میرد و رو به سرد شدن میرود.
پس اگر فقه میگویدکسی مرده(مرگ فقهی) روح ازبدنش در رفته درحقیقت مرگ روح بخاری اوست نه مرگ نفس ناطقه.پس با مرگ انسان ازبین نمی رود بدن که درتحت تصرف روح بخاری بود و در تحت تدبیر نفس.این تدبیر نفس بواسطه روح بخاری بر بدن منقطع میشود.


حالا حضرت مسیح مرده زنده میکندیعنی چه؟

یعنی با انشاء روح بخاری ازنفس ناطقه انسانی اش که ولایت تکوینی دارد.و ماذون به اذن تکوینی حق است.
لذا وقتی جالینوس که در عصر حضرت مسیح زندگی میکرده و چهارصد جلد کتاب درطب نوشته وقتی میشنود مسیح ادعای نبوت دارد و مرده زنده میکند، جالینوس گفت اگر خبری که به من می دهید درست باشد بی شک او حجت اله است. چون هر طبیبی میداند که اگر روح بخاری ازبدن برود دیگر اعاده روح بخاری به این بدن محال طبیعی است.امکان ندارد پزشکی بتواند روح بخاری در رفته ازبدن را که فاسد می شود دوباره به بدن برگرداند.روح بخاری تا درمحدوده داخلی بدن هست سالم است اما همین که ازبدن رفت دیگر فاسد میشود.حالا این روح بخاری فاسد شده برگشتش به بدن امری محال و غیرعادی است.

روح بخاری برای اینکه تضعیف نشود هم باید از طریق کبد تغذیه شود هم نیاز به تقویت دارد تقویت روح بخاری به خواب است.چرا؟ چون روح بخاری با حرکات ارادی به تحلیل میرود.
خواب یعنی چه؟ یعنی تعطیلی حواس ظاهری و تعطیل بودن و متوقف شدن حرکتهای ارادی بدن.
پس سر خواب در بدن به تقویت روح بخاری برمی گردد.
خواب یعنی جسم طبیعی را در جایی آرمیدن بعد تعلق نفس ازجسم را تاحد زیادی منقطع کردن که اشتغالات نباشد واین سه فایده دارد؟
1-بدن استراحت کند
2-روح بخاری قوی شود
3-نفس آزاد میشود برای ارتباط با غیب


گرچه اوایل راه روح بخاری برای تقویت به خواب نیاز دارد امامیشو دکم کم روح بخاری را ازناحیه غیر خواب هم تقویت کرد که نیاز به خواب نداشته باشد که بعضی مرتاضان هندی سالها نخوابیدند.
در بیداری نفس باید داءما برای حرکت اعضاء زحمت بکشد اما اگر اینها بیارمند مسئولیت نفس در اداره بدن کم میشود لذا توجه نفس به عالم غیب زیادمیشود.
حاجی سبزواری درمنظومه:نوم←بگذار بدن آرام بگیرد روح بخاری و رطوبتهایش در مغز جمع میشوند تقویت میشوند.
روح بخاری که درسراسر بدن پراکنده است در مغزجمع و تقویت میشوند و هنگام تجمع در مغز، نفس ناطقه انسانی هم توحد پیدا میکند.
اگرکسی در بیداری هم بتواند به توجه بنشیند اگر توانمند باشد می تواند روح بخاری را در مغزجمع کند و تمام اعصاب جسم را آرامش دهد از اینجا نفس ناطقه توحدپیدا میکند.

برگرفته شده از رویاها و منامات


۲۴
مرداد

هو

 

یکی از دوستان می فرمود که: جمعی از اساتید و دوستان تصمیم گرفتند که راهی سفری علمی بشوند , حقیر دلم چندان مایل نبود, ولکن یکی از دوستان که در حال صحبت با شخص دیگری بود به آن شخص فرمود: شاید کسی جمله ای را در این سفر علمی که می خواهیم برویم بگوید و باعث تحول من بشود ! حقیر در دلم گفتم که چنین چیزی چندان امکان پذیر نیست و در اینگونه سفرها معمولا مباحث تکراری را مطرح میکنند. تا اینکه گذشت و حقیر به سفر رفتم و در طول این یک هفته در یکی از جلسات داستانی را شنیدم از یکی از اساتید که به اندازه ی خیلی از کلاس ها برایم ارزش داشت و بسیار باعث برانگیخته شدن انگیزه من شد.

 

در آن جلسه یکی از اساتید فرمودند:

 

یکی از شاگردان علامه طباطبایی قدس الله نفس الزکیه خدمت آن مرحوم رسید و گفت: خیلی از اوقاتم را بیهوده گذراندم و چیزی دستگیرم نشد و به جایی نرسیم.

 

علامه طباطبایی فرمودند:

 

آیا به وعده های الهی ایمان داری؟

 

آن شاگرد فرمودند :

 

بله.

 

علامه طباطبایی فرمودند:

 

خداوند در قرآن میفرمایند :

( وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا )

کسانى که در راه ما مجاهدت و کوشش کنند ، "به یقین" آنها را به راه ‏هاى خود هدایت می کنیم.

 

ایشان فرمودند:

 

وقتی که استاد علامه طباطبایی این آیه را برای من خواندند چنان متحول شده بودم که زمانی که از قم قصد داشتم به شهر خودم بیایم زمانی که از قم ساعت 8 صبح حرکت می کردم حدود ساعت 12 شب به شهرمان می رسیدم و بسیار خسته میشدم و وقتی که قصد داشتم بلند شوم جهت خواندن نماز شب دست هایم را که بر زمین می گزاشتم آنقدر خسته بودم که دست هایم تعادل خودش را از دست می داد ...ولی در همان لحظه به یاد آیه ای که علامه طباطبایی برایم خواند میافتادم که :

وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا

و این آیه آنقدر به من قوت میداد که بلند میشدم و نماز شبم را کامل میخواندم

____________________

از قول پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در بحار الأنوار نقل شده که :

سخن حکیمانه اى را که مؤمن بشنود بهتر از عبادت یک سال است.

در درس ها و بحث ها و شنیدن سخنرانی ها و همچنین در نزد اولیاء خدا همیشه باید مانند یک شکارچی باشیم و حرف های کلیدی و اصول و امهات را شکار کنیم و از آن حرف استفاده ی علمی و عملی بکنیم.

یکی از راه های بسیار عالی برای استفاده از این سخنان اینست که دفتری تهیه کنیم و هرچه از اصول و امهات را که شکار کرده ایم در آن دفتر ثبت کنیم.

باید از همه ی عالم درس بگیریم چنانچه در روایت وارد شده که در هر آنچه که چشمانت میبیند موعظه ای هست, اگر ما تشنه ی درس گرفتن و یاد گرفتن مبانی و اصول عرفانی و اخلاقی باشیم تمام عالم حتی در و دیوار و گیاهان و حیوانات استاد ما خواهند شد...

به یاد دارم یک بار که در اتوبوس نشسته بودم و مشغول دیدن کوه و دشت های در مسیر راه بودم نظرم به خار ها و بوته های کنار جاده افتاد و من را سخت در فکر فرو برد که این بوته ها چگونه به وجود آمدند ؟ به چه هدفی به وجود آمدند ؟ دارای چه نوع نفسی هستند ؟ اگر دارای نفس نباتی است نفس نباتی مجرد است یا مادی ؟ با کدام یک از خدام نفس نباتی این گیاه کار خودش را انجام میدهد؟ آیا این گیاه خشک دارای مراتب است ؟ مرتبه مثالیش چیست ؟ عقلیش چیست ؟ الهیش چیست ؟ و ....

همین تفکر و درس گرفتن از یک بوته ی گیاه نمونه بارز یک شکار است که همین تفکر در یک بوته ی گیاه زمینه پاک بودن و توحد قوه خیال را فراهم میکند....

 

در کل یک اصل را همیشه مد نظر داشته باشیم که :

 

شکارچی باشیم...

 

یا علی

 

۱۷
تیر

هو


حضرت استاد علامه حسن زاده آملی در دیوان اشعار میفرمایند:


دار حضور و ادب , همت و آنگه طلب

وقف بر این چهار کنید یک سره اوقات را


و نیز میفرمانید:


سرمایه راهرو حضور و ادب است

آنگاه یکی همت و دیگر طلب است

ناچار بود راهرو این چار اصول

ورنه به مراد دل رسیدن عجب است


قوه خیال به منزله ی آینه ای میماند که مستعد نشان دادن صور غیبه و ملکوتیه است. افکار پراکنده و خیالات سبب کدورت این آینه میشود و تا این آینه با حضور عنداللهی و اذکار و اوراد و توجهات و تفکرات انفسی و آفاقی زلال و پاک نشود شخص صاحب مکاشفات ملکوتیه و مشاهدات غیبه نمیشود.

در طریق سیر و سلوک الی الله قوه خیال باید به توحد و سکون برسد چنانچه استاد بزرگواری میفرمایند:


تا قوه خیال به توحد نرسد شخص صاحب مکاشفات نمیشود



قوه خیال جبلی و سرشتش بر خزینه داری صور ادراکی حواس ظاهری است همچنین قوه ای برای صورتگری معانی کلی و جزیی است و به قولی نقاشی چیره دست است. در نزد ارباب حکماء بدیهی است که قوه خیال دائما با کثرات و جزییات مانوس و محشور است و لذا یکی از مواردی که قوه خیال را از تخیلات فاسد و صورتگری ها و بازیگری های بیهوده بازمیدارد تفکر در معقولات و کلیات عالم است. جناب آقای صمدی آملی مثال شکارچی و سگ شکاری را در دروس شرح مراتب طهارت میزدند که سگ شکاری به منزله ی قوه خیال و شکارچی به منزله ی قوه عاقله است که شخص باید با سلطنت قوه عاقله برای تفکر در امور کلی و معقولات, قوه خیال را به کار گیرد.


تفکر در معقولات و امور کلی عالم مربوط به قوه عاقله بوده و قوه عاقله با وحدت مانوس و محشور است و هرکجا که پای عقل در میان باشد جایی برای امور جزیی و کثرات و قیودات خیالی و مادی نیست.

پس یکی از راه های به توحد رساندن قوه خیال تفکر در امور کلی و معقولات است.


روشی که حضرت استاد علامه حسن زاده آملی بسیار به آن تاکید دارند حضور است. در رابطه با حضور توضیحی از یکی از اساتید مرقوم فرموده اند که خدمت بزرگواران تقدیم میکنم :


(( تصوری که عموم مردم از حقیقت توحید الهی دارند این است که خدایی جدا در بیرون از آسمانها و زمین مشغول ربوبیت است در حالی که این تصور عامیانه به برهان و عرفان و قرآن مردود می باشد. خدایی که ما به عنوان حقیقت واحد صمدی آن را مورد پرستش قرار می دهیم حقیقتی جدای از زمین و آسمانها و جمادات و نباتات و حیوانات و انسانها نیست بلکه وجودی است فراگیر که تمامی کمالات موجودات از آن اوست و در متن کمالات هر موجودی وجود نوری حق سبحانه و تعالی نهفته است. اگر بتوانیم این نگاهمان را تقویت کنیم و با ملاحظه هر شیئی سریعا به کمالاتی که در آن نهفته است متمرکز شویم و در متن آن کمالات نور وجودی حق را مشاهده کنیم حضور و مراقبتی تام از آن انسان می شود که انسان را از هرگونه پراکندگی ذهن و خیال باز می دارد. وقتی انسان به عینه مشاهده کند که در متن کمالات وجودی هر موجودی که در پیرامون او قرار دارد خود خدا حضور دارد ناگزیر از مراعات ادب و تواضع می شود و نمی تواند ذهن و خیالش را به چیزی غیر او معطوف سازد. ))

۱۴
خرداد

حضرت استاد صمدی آملی در جمع طلاب در فاطمیه نود و چهار میفرمودند:

طلبه باید وقت بگزارد برای بیداری سحرش و علم شهودیش ، گاهی در یک اتصال در وقت سحر علمی را که میخواهید در پانصد سال به دست بیاورید به شما در یک لحظه میدهند ولی وقتی دادند دهانتان را میبندند که:

 

بر لبش قفلست و در دل رازها

لب خموش و دل پر از آوازها

عارفان که جام حق نوشیده‌اند

رازها دانسته و پوشیده‌اند

هر کرا اسرار کار آموختند

مهر کردند و دهانش دوختند

 

اگر برای فهمیدن علم به قوای مادون عقل روی بیاورید از پایین گرفته اید ، در سحر است که باید علم را از قوای ما فوق عقل بگیرید

 

۱۴
خرداد

حضرت استاد صمدی آملی در جلسه چهارم سلسله مباحث مربوط به پیر و جوان میفرمایند:


یکی از عواملی که باعث باز شدن چشم دل و دیدن افراد همانطور که هستند میشود دائم الوضو بودن است. وضو یکی از خاصیت هایش اینست که نور باطنی افراد را زیاد میکند. و آن شخصی که حقیقتا اهل وضو هست کم کم دلش باز میشود و دوست را از دشمن تمییز میدهد و هر حرفی را قبول نمیکند. و اگر کسی چشم دلش باز شده باشد زمانی که ببیند دو نفر در حال حرف زدن با هم هستند و یکی با ظاهر و حرف های زیبا در حال فریب دادن دیگری است ، همانطور که یک مار یک قورباغه را می خورد ( در عالم مکاشفه ) می بیند که آن شخص فریبنده چون اژدهایی دهان باز کرده و در حال خوردن آن شخص است.

۱۳
خرداد

در سحر یکشنبه بعد از ادای نافلهٔ شب و نافله و فریضهٔ صبح، در اربعینی که ذکر الله را هر روز بعد از نماز صبح به عددی خاص داشتم، بعد از این ذکر به توجه نشستم که ناگهان جذبه و حالتی داست داد.

انسان در عرف عرفان
علامه حسن زاده آملی
صفحه ۲۵


مهم ترین دستورالعمل ها (جهت رسیدن به مکاشفات) همان برنامهٔ عرشی توجه عرفانی است.

شرح قصیده ینبوع الحیاة
استاد صمدی آملی
صفحه ۴۷۵



بعد از نماز صبح به توجه نشسته بودم؛ در این بار واقعه ای بسیار شیرین و شگفت روی آورده است که به کلی از بدن بی خبر بودم....

انسان در عرف عرفان
علامه حسن زاده آملی
صفحه ۲۴


توجه یکی از شعب رسیدن به تمثلات (مکاشفات) است.

شرح قصیده ینبوع الحیاة
استاد صمدی آملی
صفحه ۴۷۵


گویم:

توجه تام عرفانی در طریقه استاد حسن زاده آملی همان متوجه شدن به حقیقت نفس است بدون تفکر و تأمل در قوای نفس در اسحار و یا بین الطلوعین بعد از ذکر تهلیله که این دستور بعد از تفکرات آفاقی و انفسی (در قوا و شئونات نفس) به خواص داده می شود و الحق بسیار دستور سنگینی است.