شجرهٔ طیبهٔ طوبای ولایت

لطایف العرفان و الحکمه

شجرهٔ طیبهٔ طوبای ولایت

لطایف العرفان و الحکمه

شجرهٔ طیبهٔ طوبای ولایت

هو

بسم الله الرحمن الرحیم

عین و لام و یاء به قلب عاشقان
آورد هردم نشان از بی نشان

قال رسول الله صلی الله علیه و آله:

إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی فِیکُمْ کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوح، مَنْ دَخَلَهَا نَجَا، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ

____________________
کانال تلگرام:

AsrareTohid@
Hou786@

۳۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علامه حسن زاده آملی» ثبت شده است

۲۳
شهریور

استاد صمدی آملی در کنگره علامه حسن زاده آملی در قزوین که که فرمودند :


یکی از اوتاد درس استاد علامه حسن زاده آملی در آمل میفرمود که سال اولی که ایشان ملبس به لباس روحانیت در مسجد جامع آمل به دست آیت الله غروی  شدند  , در مسجدی منبری میرفتند و من و یکی از دوستانم به جلسه ی منبر ایشان رفتیم , دیدیم طلبه ی جوانی آمد بالای منبر نشست و از اول تا آخر منبر سرش را پایین گذاشت و منبرش را رفت بدون اینکه از اول تا آخر جلسه به احدی نگاه بکنند.

جلسه تمام شد , و دوست ما فرمود مثل اینکه ایشان تازه منبر است و مطالبی را حفظ کرده و برای اینکه مبادا یادش برود در هنگام جلسه به کسی نگاه نکردند تا بتواند محفوظاتشان را بگویند.

من به دوستم فرمودم اگر ایشان حفظ هم میکرد و به اینشکل صحبت میکرد باز هم خیلی هنر کرده اند.

بعد از جلسه رفتم خدمتشان گفتم :

آقا شما امروز از اول تا آخر جلسه به هیچ جا نگاه نکردید... چرا ؟

دیدم که ایشان سکوت کردند !


استاد صمدی فرمودند:

این مطلب را 21 سال قبل این بزرگوار به بنده فرمودند...


گذشت تا اینکه چند سال قبل در روستای اهلم مدرسه ای ساختند به اسم مبارک استادمان , بعد از اینکه در افتتاح آن مدرسه استاد علامه حسن زاده شرکت فرمودند با آن همان عزیز مرد الهی برگشتیم به منزل آملشان !

نشستیم و صحبت های مختلف و مطالب گوناگون پیش آمد...

این بزرگوار که شاید بیش از 40 سال از آن واقعه ی منبر گذشته بود یک دفعه در وسط صحبت ها به آقا عرض کردند:

نظر شریفتان هست که سال اولی که معمم شدید و آمدید در فلان مسجد منبر رفتید به این کیفیت و بعد از منبر من از شما پرسیدم آقا چرا هیچ جا را نگاه نفرمودید؟ و شما جوابی ندادید!

آقا چه بود جریان جلسه آن روز ؟


استاد علامه حسن زاده آملی فرمود که :


آقا آن موقع نمیتوانستم به شما جواب بدم ... اما الحمد الله الان مرد شده ای و راه رفته ای , میتوانم آنچه را که آن روز گذشت به شما بگویم..

و دلیلش این بود که آن روز من آدم نمیدیدم تا نگاه کنم.....



۱۸
شهریور

هو

 

 

امام موسی کاظم علیه السلام:

کم گویی ، حکمت بزرگی است ، بر شما باد به خموشی که آسایش نیکو و سبکباری و سبب تخفیف گناه است .

تحف العقول

 


شیخ محی الدین عربی  در کتاب حلیه الابدال صمت را بر دو قسم لسانی و قلبی تقسیم و تبیین می کند. صمت لسانی آن است که سخنی غیر الهی به غیر حق سبحانه گفته نشود.
و صمت قلبی و سکوت دل آن است که اندیشه ی موجودی در قلب خطور نکند و این امر محقق نمیشود مگر به حضور و مراقبت و موحد بودن به توحید صمدی قرآنی. گرچه صمت قلبی افضل است از صمت لسانی اما صمت لسانی مقدمه ی به وجود آمدن صمت قلبی و قوت عقل است.

حضرت علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی گفتار را نشان دهنده صاحب نفس میداند که از کوزه همان تراود که در اوست و یکی از عوامل سکون و آرام گرفتن قلب را که همان صمت قلبی است را صمت لسانی میداند. همچنین یکی از راه های ترک رذایل اخلاقی را سکوت میدانند به این شکل که اگر شخص از دست کسی عصبانی شد و سکوت کرد و جلوی خود را گرفت و سب نکرد این معنی اگر چند بار تکرار شد برای شخص ملکه می شود و دیگر نیت تندی برایش پیش نیاید.

و می فرمایند:

(زبان را ببند تا قلب خراب نشود)


حضرت استاد علامه حسن حسن زاده آملی در رساله شریف انسان در عرف عرفان در واقعه ۶ که یکی از مکاشفات حضرتشان هست میفرمایند:

 

در سحر شب یکشنبه 5 مردادماه 1348 بعد از ادای نافله شب و نافله و فریضه صبح در اربعینی که ذکر جلاله .... را هر روز بعد از نماز صبح به عددی خاص داشتم، بعد از این ذکر به توجه نشستم که ناگهان جذبه و حالتی دست داد و بدن طوری به صدا در آمد و می‌لرزید، آن چنان صدایی که مثلاً تراکتور روی سنگ‌های درشت و جاده ناهموار می‌رود، دیدم که جانم از بدنم مفارقت کرد و متصاعد شد ولی در بدنی مثل بدن عالم خواب قرار دارد، تا قدری بالا رفت.

دیدم در میان خانه‌ای مانند پرنده‌ای که در خانه‌ای در بسته گرفتار شده است و به این طرف و آن طرف پرواز می‌کند و راه خروج نمی‌یابد، تخمیناً در مدت یک ربع ساعت گرفتار بودم و به این سو و آن سو می‌شتافتم، دیدم در این خانه زندانیم، نمی‌توانم به در بروم، سخنی از گوینده‌ای شنیدم و خود او را ندیدم که به من گفت:

این محبوس بودنت بر اثر حرف‌های زیاد و بیخود تو است، چرا حرف‌هایت را نمی‌پایی!؟

من در آن حال چندین بار خدای متعال را به پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله برای نجاتم قسم دادم و به تضرع و زاری افتادم که ناگهان چشمم به طرف شمال خانه افتاد که دیدم دریچه‌ای که یک شخص آدم بتواند به در رود برویم گشوده شد، از آنجا در رفتم و پس از به در آمدن چندین به سوی مشرق در طیران بودم و دوباره به جانب قبله رهسپار شدم.

و هنگامی که از حبس رهایی یافتم، یعنی از خانه به در آمدم، آن خانه را بسیار بزرگ و مجلل دیدم، که در میان باغی بنا شده است و آن باغ را نهایت نبود و آن را درخت‌های گوناگون پر از شکوفه سفید بود که در عمرم چنان منظره‌ای ندیدم.

و می‌بینم که به اندازه ارتفاع درخت‌ها در هوا سیر می‌کنم به گونه‌ای که رویم، یعنی مقادیم بدنم همه به سوی آسمان است و پشت به سوی زمین و به اراده و همت و فرمان خود نشیب و فراز و بسیار خدای متعالی را به پیغمبر خاتم و همه انبیاء قسم دادم که کشف حقایقی برایم دست دهد و در همین حال به خود آمدم.

آن محبوس بودن چند دقیقه، بسیار در من اثر بد گذاشت به گونه‌ای که بدنم خسته و کوفته شده بود و سرم و شانه‌هایم همه سخت درد گرفت و قلبم به شدت می‌زد.

 

جناب آقای عبدالقائم شوشتری نیز در این رابطه می فرمایند:

 

یکی از دوستانم که در یکی از درس های استاد علامه ، آیت الله حسن زاده آملی ، همدرس من بود ، یک شب در مناجات خود ، اسماء الله را تکرار می کرد ، به حدی که بر اثر این تکرار ، روح از بدنش جدا شد ، خودش نقل می کرد:

پس از این که روح از بدنم جدا شد ، دیدم در اطاقی با دیوار های شیشه ای زندانی ام. اطراف این اطاقک را باغ بسیار پهناوری احاطه کرده بود ، که حد و نهایت آن نا مشخص بود.

همه درختان ، درخت میوه بود ، از انواع میوه ها ، ولی در حال شکوفه زدن بودند ، با گل های مختلف و رنگ های متنوع ارغوانی و زرد و سفید و ریز و درشت.

من مثل یک پرنده ای پر می زدم تا وارد باغ شوم ، ولی با این دیوار های شیشه ای برخورد می کردم. باغ را می دیدم ، ولی زندانی بودم.

به دلم گذراندم که خدایا! چرا من اینطور گرفتار شده ام ؟! در همان لحظه از بالا ندا آمد که چرا مواظب زبانت نیستی ؟

ناگهان یادم آمد که روز قبل اشتباهی از من سر زد ؛ به نیت استغفار گفتم:
یا الله ، تا گفتم یا الله دریچه ای باز شد و من از آن دریچه رفتم بیرون و داخل باغ به تفرج پرداختم.


صاحب سر حضرت استاد حسن زاده آملی ، خواجه ابوسعید آملی که نزدیک به پنجاه سال حشر علمی و عملی با حضرت علامه داشتند وقتی در مراقبتی خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله میرسند از آن جناب ذکر خواسته بودند که حضرت فرموده بودند:

(من به شما ذکر سکوت می دهم)

استاد بزرگواری میفرمودند:در دستور سکوت عاقل باشید ، نه اینکه هیچ حرفی با خانواده و اطرافیان نزنید, عاقل باشید تا بفهمید کجا باید حرف بزنید و کجا نباید حرف بزنید لذا مرحوم علامه طهرانی میفرمایند :

سکوت همه جا برای سالک ضروری است و فقط در موارد ذیل سخن جایز است: مباحثۀ علمی به شرطی که به جدال نینجامد، تدریس علم، انس با همسر و فرزندان، انس با رفیق سلوکی و ذکر. البته همۀ اینها مشروط به توجه است که دستور همیشگی سالک است.

۱۰
شهریور

هو


استاد علامه حسن زاده آملی:


وقتی که سر و صدا و قال و قیل نیست به هنگامى که مردم به ظاهر آرمیده‏ اند این هنگام، هنگامه شکار اولیاء الله است ، و چون شب و نیز خلوت در آن، انسان را با وحدت مطلقه ارتباط مى ‏دهد و باید از این مسیر شب به آن مقام رسید. مقام محمود مقامى پسندیده است که از آن پسندیده ‏تر نیست و همه حامد وى هستند ، حتى حق تعالى هم حامد وى است ، لذا فرمود:

ومن اللیل فتهجد به نافلة لک عسى أن یبعثک ربک مقاما محمودا

در این خلوت باید به اسرار نظام هستى برسد و کلمات وجودى و کتاب نظام هستى را ورق بزند و درست بخواند و فهمیده پیش برود، «تا یار کرا خواهد و میلش به که باشد».

لیکن استقامت مى ‏خواهد، زیرا تا استقامت نباشد، پایدار نیست ، لذا همین که کمى حرف شنید و حادثه ‏اى پیش آمد، آه سردى مى‏ کشد و تنبهى پیدا مى  ‏کند ، اما وقت دیگر از یاد وى مى ‏رود.

چنین افرادى صاحبان کشف و مقام شهود نمى ‏شوند. کسانى که چنین تلون دارند، به حقایق ملائکه و اسرار نظام هستى آشنایى حاصل نمى ‏کنند، آن مقام شهود و آشنایى با حقایق و اسرار هستى براى مردم مستقیم است. از قرآن شاهد آوریم که معیار قسط همه است:

«إن الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة»

 اگر استقامت باشد، نزول ملائکه صورت مى‏ پذیرد، والا اگر بر همین صورت متعارف باشد که اکثرى برآنند و بر همین که الفاظى جمع کنند و کتاب‏هایى گرد مى ‏آورند، به جایى نتوان رسید.بى خبر از آنکه: «در رفع حجب کوش نه در جمع کتب»، بلکه از جمع کتب حجاب بیشتر مى ‏شود.


شرح فارسی اسفار -جلد سوم-صفحه 369

۱۰
شهریور

تصاویری از , استاد مهدی سمندری.





۱۰
شهریور

تصاویری از استاد محمود امامی نجف آبادی.











۰۳
شهریور

علم رمل را معجزه دانیال نبى علیه السلام گفته‏ اند، و در رمل کتب و رسائل بسیار نوشته شده است. تهانوى در کشاف اصطلاحات فنون گوید:

«رمل بالفتح و سکون المیم بمعنى ریگ، و نیز علمى است پیدا کرده دانیال پیغمبر علیه السلام که جبرئیل علیه السلام آن را نقطه چند بنموده، کذا فى المنتخب. و یعرف بأنه علم یبحث فیه عن الاشکال الستة عشر من حیث إنها کیف یستعلم منها المجهول من أحوال العالم؛ و موضوعه الأشکال الستة عشر؛ و غرضه الوقوف على أحوال العالم؛ و صاحب هذا العلم یسمى رمالا بالفتح و تشدید المیم>>


جناب خواجه نصیر الدین طوسى- قدس سره- رساله‏اى در علم رمل تالیف فرموده است؛ و این کمترین راقم سطور نیز رساله ‏اى در این علم تألیف کرده است.

جناب استاد علامه طباطبائى صاحب تفسیر «المیزان»- رضوان الله علیه- شبى در محفل درس به مناسبتى حکایت فرموده است که در جلسه‏ اى از شخصى داراى علم رمل راجع به امرى سؤال درباره کسى شده است، آن شخص رمال رمل انداخت و اسم آن‏کس را بگفت، حضار گفتند چه بسیار افرادى به این اسم؛ باز
رمل انداخت و نام پدرش را گفته است، باز حضار گفتند چه بسیار کس به این اسم و اسم پدر؛ سپس رمل انداخت و نام شغلش را گفته است، باز حضار گفتند چه بسیار افرادى به این اسم و به این اسم پدر و صاحب این شغل؛ تا این که رمل انداخت شماره تلفن آن شخص را گفته است که حضار گفتند: دیگر اعتراض نمودن کمال بى ‏انصافى است.


هزار و یک کلمه - کلمه 515

۲۴
مرداد

هو


شیخ بایزید بسطامی میفرماند:


آن کار که بازپسین کارها دانستم، پیش از همه بود و آن رضای مادر بود...آنچه در جمله مجاهدات و ریاضات غربت می جستم، در آن یافتم که شبی مادر از من آب خواست. در کوزه و در سبوی آب نبود. به جوی رفتم و آب آوردم , مادر در خواب شده بود , شبی سرد بود. کوزه بر دست داشتم , چون از خواب درآمد آگاه شد. آب خورد و مرا دعا کرد که دیده کوزه بر دست من فشرده بود. گفت: چرا از دست ننهادی؟ گفتم: ترسیدم که تو بیدار شوی و من حاضر نباشم.


۲۴
مرداد

هو

 

یکی از دوستان می فرمود که: جمعی از اساتید و دوستان تصمیم گرفتند که راهی سفری علمی بشوند , حقیر دلم چندان مایل نبود, ولکن یکی از دوستان که در حال صحبت با شخص دیگری بود به آن شخص فرمود: شاید کسی جمله ای را در این سفر علمی که می خواهیم برویم بگوید و باعث تحول من بشود ! حقیر در دلم گفتم که چنین چیزی چندان امکان پذیر نیست و در اینگونه سفرها معمولا مباحث تکراری را مطرح میکنند. تا اینکه گذشت و حقیر به سفر رفتم و در طول این یک هفته در یکی از جلسات داستانی را شنیدم از یکی از اساتید که به اندازه ی خیلی از کلاس ها برایم ارزش داشت و بسیار باعث برانگیخته شدن انگیزه من شد.

 

در آن جلسه یکی از اساتید فرمودند:

 

یکی از شاگردان علامه طباطبایی قدس الله نفس الزکیه خدمت آن مرحوم رسید و گفت: خیلی از اوقاتم را بیهوده گذراندم و چیزی دستگیرم نشد و به جایی نرسیم.

 

علامه طباطبایی فرمودند:

 

آیا به وعده های الهی ایمان داری؟

 

آن شاگرد فرمودند :

 

بله.

 

علامه طباطبایی فرمودند:

 

خداوند در قرآن میفرمایند :

( وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا )

کسانى که در راه ما مجاهدت و کوشش کنند ، "به یقین" آنها را به راه ‏هاى خود هدایت می کنیم.

 

ایشان فرمودند:

 

وقتی که استاد علامه طباطبایی این آیه را برای من خواندند چنان متحول شده بودم که زمانی که از قم قصد داشتم به شهر خودم بیایم زمانی که از قم ساعت 8 صبح حرکت می کردم حدود ساعت 12 شب به شهرمان می رسیدم و بسیار خسته میشدم و وقتی که قصد داشتم بلند شوم جهت خواندن نماز شب دست هایم را که بر زمین می گزاشتم آنقدر خسته بودم که دست هایم تعادل خودش را از دست می داد ...ولی در همان لحظه به یاد آیه ای که علامه طباطبایی برایم خواند میافتادم که :

وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا

و این آیه آنقدر به من قوت میداد که بلند میشدم و نماز شبم را کامل میخواندم

____________________

از قول پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در بحار الأنوار نقل شده که :

سخن حکیمانه اى را که مؤمن بشنود بهتر از عبادت یک سال است.

در درس ها و بحث ها و شنیدن سخنرانی ها و همچنین در نزد اولیاء خدا همیشه باید مانند یک شکارچی باشیم و حرف های کلیدی و اصول و امهات را شکار کنیم و از آن حرف استفاده ی علمی و عملی بکنیم.

یکی از راه های بسیار عالی برای استفاده از این سخنان اینست که دفتری تهیه کنیم و هرچه از اصول و امهات را که شکار کرده ایم در آن دفتر ثبت کنیم.

باید از همه ی عالم درس بگیریم چنانچه در روایت وارد شده که در هر آنچه که چشمانت میبیند موعظه ای هست, اگر ما تشنه ی درس گرفتن و یاد گرفتن مبانی و اصول عرفانی و اخلاقی باشیم تمام عالم حتی در و دیوار و گیاهان و حیوانات استاد ما خواهند شد...

به یاد دارم یک بار که در اتوبوس نشسته بودم و مشغول دیدن کوه و دشت های در مسیر راه بودم نظرم به خار ها و بوته های کنار جاده افتاد و من را سخت در فکر فرو برد که این بوته ها چگونه به وجود آمدند ؟ به چه هدفی به وجود آمدند ؟ دارای چه نوع نفسی هستند ؟ اگر دارای نفس نباتی است نفس نباتی مجرد است یا مادی ؟ با کدام یک از خدام نفس نباتی این گیاه کار خودش را انجام میدهد؟ آیا این گیاه خشک دارای مراتب است ؟ مرتبه مثالیش چیست ؟ عقلیش چیست ؟ الهیش چیست ؟ و ....

همین تفکر و درس گرفتن از یک بوته ی گیاه نمونه بارز یک شکار است که همین تفکر در یک بوته ی گیاه زمینه پاک بودن و توحد قوه خیال را فراهم میکند....

 

در کل یک اصل را همیشه مد نظر داشته باشیم که :

 

شکارچی باشیم...

 

یا علی

 

۱۱
مرداد

فرزند ارشد  علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی ، در جلد دوم کتاب شریف نور مجرد میفرمایند:

مرحوم والد (علامه طهرانی) از ایشان (علامه حسن زاده) بسیار تمجید و تجلیل میکرد.
در زمانی که ما در حوزه قم تحصیل میکردیم میفرمودند:حتما در درس اخلاق آیت الله حسن زاده آملی شرکت کنید. و ایشان در آن درس حال بسیار خوبی داشتند که برای ما غنیمت بود. هنگامی که میخواستیم درس اسفار و بقیه مباحث معقول را در قم ادامه بدهیم ، اساتید متعددی در قم مشغول تدریس بودند و بعضا از جهات علمی نیز اشتهار داشتند ولی مرحوم والد میفرمود فقط در درس آیت الله حسن زاده شرکت کنید و قسمت شد بخش هایی از اسفار و الهیات شفا و اشارات و تمهید القواعد را در محضر ایشان تلمذ نمودم. ایشان هم متقابلا ارادت خاصی به مرحوم علامه والد داشتند و همیشه از والد معظم به نیکی یاد میکردند و تعابیر بسیار بلندی درباره ایشان به کار میبردند. مرحوم علامه والد وقتی کتابی از تألیفاتشان منتشر می شد ، نسخه ی را میفرستادند تا خدمت ایشان تقدیم کنیم و حقیر هربار که کتابی را می بردم ایشان بسیار احترام نموده و سلامی مخصوص می فرستادند. ایشان به یکی از اخوان حقیر هم فرموده بودند که قدر والدتان را بدانید که ایشان کبریت احمر است و در هر صد سالی یکی مثل ایشان پیدا میشود.

۱۱
مرداد
بسم الله الرحمن الرحیم

شنیدم از یکی از اساتید در بزرگداشت آیت الله غلامرضا مولانا بروجردی رحمت الله علیه که فرمودند روزی در خدمت علامه حسن زاده آملی بودم , از ایشان پرسیدم آقا شما چشم برزخی دارید؟

استاد علامه حسن زاده آملی فرمودند:

مگر شما ندارید ؟!
____________________
حضرت استاد علامه حسن زاده آملی در رابطه با خاطره ای که نقل شد جمله ای را در دروس شرح فصوص الحکم قیصری میفرمایند که منظور حضرتشان را از ( مگر شما ندارید ) توضیح میدهد , ایشان میفرمایند:

در دیدن چشم تعجب نیست، زیرا خداوند چشم را براى دیدن آفریده است؛ لذا اگر نمى ‏بیند جاى تعجب است پس باید معالجه شود وگرنه چشمى که مى ‏بیند هر چه تیزبین‏تر شود بهتر است. پس دیدن روى اصل است و انسان آن است که بصیرت داشته باشد. اما مردم بر این روش ‏اند و نسبت به کسى که حالات و مکاشفات و کراماتى دارد تعجب مى ‏کنند؛ مثلا از کسى که اخبار به غیب کند و تصرفى نماید در تعجب هستند در حالى که اینها تعجب ندارد بلکه در آن کس که این حالات را ندارد باید تعجب کرد که چرا بیمار شد.


۲۵
تیر

هو


از افلاطون و فیثاغورس و هرمس نقل شده که ستارگان و کرات آسمانی دارای بو هایی پاک تر و خوش تر از مشک و عنبر هستند اما مشاییان این قول را رد کردند اما جناب آخوند ملاصدرا می فرماند که این استشمام عطر های خوشی که مربوط به کرات و ستارگان آسمانی است در حال اتصال به عوالم مافوق ماده یا در حالت مکاشفه یا انسلاخ بوده است و مربوط به حالات مادی نمی باشد چنانچه ممکن است منجمینی که در رابطه با کرات و ستارگان آسمانی مطالعه و تحقیق می کنند و یا به بعضی از آن کرات آسمانی سفر می کنند نه چنین بو هایی را اثبات کنند و نه استشمام کنند ,حضرت استاد علامه حسن زاده آملی در رابطه با این مبحث میفرماند:


امر مکاشفه به مراحل شامخ تر از چیزی است که فرد خوابیده در خواب می بیند.انسان در سلوک و عروج خود به سوی حقیقت حق متعال ، چیزهایی را می بیند و می شنود و استشمام می کند که زبانها از وصف آنها قاصر است و اقلام از تحریر آنها عاجز است.

و ما نیز به فضل پروردگار عالمین امثال این امور منقوله از علمای اقدمین را کره ای بعد کره و عالمی بعد عالم مشاهده کرده ایم و وقتی از آن مشاهده قلبیه و حالت روحانیه انصراف کرده ایم دانسته ایم که امر ، رفیع تر از آنی است که در احوال طبیعیات و شرایط ادراک آنها تفوه کرده اند.


و نیز میفرمایند :


آنچه که این اکابرِ علما ادراک نموده اند و گفته اند در حال اتصال به عوالم مافوق ماده روائحی خوشبوتر از مشک و عنبر استشمام کرده اند، به مکاشفات روحانی ایشان مربوط است.


تعلیقات بر منظومه ملاهادی سبزواری