هو
هیچگاه جن به اهل ذکر نزدیک نمیشود مگر اینکه ذاکری وارد تسخیرات شود.
سید علی اکبر صداقت
هو
هیچگاه جن به اهل ذکر نزدیک نمیشود مگر اینکه ذاکری وارد تسخیرات شود.
سید علی اکبر صداقت
استاد صمدی آملی:
غذا هایی که انسان می خورد به کبد می رود این غذاها به دونوع لطیف وکثیف تقسیم می شود . کبد که غذا را هضم کرد به صورت جرم های کثیفی درکبد، 4 قسم میشود (خون،سودا،صفرا،بلغم) که به اینها اخلاط اربعه می گویند.
در کبد ازکل غذا ها یک نوع مواد درست میشود که خیلی لطیف هستند (ترکیبی ازخون،سودا،صفرا و بلغم) , به اندازه ایی لطیف است که قابل دیدن نیست !
مواد ازکبد می آیند به طرف قلب , در قلب که پر حرارت است بخار میشود و سه قسمت می شود:
1-مقداری به سمت چپ قلب
2-ومقداری به مغز
3-ومقداری مجددا به کبد بر می گردد.
آن قسمتی که به مغز رفت از ناحیه مغز پخش میشود به اعصاب بدن.و قسمتی ازبخار که رفت به طرف چپ قلب به طور کلی سریان پیدا میکند در رگهای مختلف بدن آن قسمتی هم که به کبد برگشته بود دوباره از کبد می رود به روده ها (اثنی عشر ،روده بزرگ وروده کوچک).
که اینها داءما درفعالیتند و فعالیتشان جوری است که به محض کمی کار و حرکت بدن روبه تحلیل می روند واین تحلیل رفتنش احساس خواب می آورد...
خواب یعنی حبس روح بخاری ازتمام رگهای بدن ا زتمام روده ها و اعصاب و عصبها همه بر می گردند به مخزن.
درکجا جمع میشوند؟ آنهایی که ازمغز رفته اندبه اعصاب درمغز جمع میشوندآنهایی که از ناحیه کبد رفته اندبه روده ها می آیند به کبد آنهایی که از قلب رفتندبه رگها،برمی گردندبه قلب.
بعدتمام رگها می آرمند تمام روده ها و اعصاب آرامش میگیرند و لذا داروسازان برای آرامش اعصاب باید داروهایی بسازند که روح بخاری را آرام کنند....
قلب چون داءما درحرکت است تپش دارد مکش و دمش دارد , داءما داغ است لذا طبع قلب حار است و طبع کبد سرداست.
برای همین امیرالمومنین علیه السلام به شکم و کمر مبارکشان پارچه ایی می بستندکه دائما کبد و کلیه ها گرم باشد چون اینها طبع سرد دارند در اثر کمترین سرمایی چرکی می شوند.
بسیاری ازگرفتاری های ما مربوط به لحظه های خوابمان است.درشبهای گرم چون لحاف نمی کشیم نوعا قسمتهایی ازبدن مانند شکم که غذا دائما درآنها درحال هضم و جذب است و جاهای حرارتی بدن هستند سرما را میگیرند و گرفتاری های مختلف پیش می آید.
حضرت علامه فرمودند:همیشه کمرتان راببندید.
و ما چون حرف نشنیده بودیم واستاد ندیده بودیم فکر می کردیم امیرالمومنین چون سیدبودند شال به کمر می بستند و شال علامت سیدی است.شال بستن مربوط به سیادت نیست مربوط به انجام امور طبی ازجانب مولاست که باید رعایت کنیم.
وقتی غذا درکبد هضم میشود، اخلاط اربعه بوجود می آید، ازمجموع این چهارتا(سودا،صفر،اخون، بلغم) یک چیزی تحقق پیدا می کندبه صورت عصاره ویک چیز خیلی خالص.
که به این عصاره وخالص اخلاط اربعه می گویند:روح بخاری(چون مثل روح لطیف است میگویند روح)
یعنی از خلاصه ی این چهار قسم یک کف مانندی پدید می آید که از آن تعبیر می کنند به روح بخاری.
این زبده و خلاصه به نام روح بخاری می آید در قسمت دهلیز سمت راست قلب بعد بوسیله ی حرارت خیلی شدید دهلیز سمت راست تبدیل به بخار میشود دیگر از آن به بعد اسم او از عنوان روح تبدیل میشود به روح بخاری(چون لطیف است می گویند روح چون بخار میشود می گویند روح بخاری)
اینکه در اصطلاح می گوییم:روح ازبدن شخص بامردن بیرون رفت این مربوط به روح بخاریست مربوط به نفس ناطقه ی انسانی نیست.
پس وقتی این زبده آمد در دهلیزسمت راست قلب به شدت حرارت پیداکرد و این کف تبدیل به بخار شد .ازاینجا بخار سمت راست دهلیز قلب دوباره سه بخش تقسیم می شود:
1-یک بخشش به سوی مغز می رود بعدازناحیه ی مغز روح بخاری به تمام عصبهای بدن داده میشود.تمام اعصاب بدن که منشعب ازمغزند همه ازناحیه ی مغزبه توسط روح بخاری (که یک قسم روح بخاری به مغز آمد) تغذیه می شود.این روح بخاری درتمام عصبها باعث حرکت تمام عضلات وبدن میشود.
2-یک قسم دیگر روح بخاری به سوی دهلیز سمت چپ می رود و ازاین ناحیه به تمام رگهای خونی سریان پیدا میکند.
3-یک قسم دیگر دوباره ازدهلیز سمت راست قلب به خود کبدبر میگردد و از ناحیه ی کبد به تمام روده پخش میشود .
آنکه اصل حاکم دربدن است روح بخاری است.شما از روح بخاری در طبیعت جسمی لطیف تر پیدا نمی کنید(الطف اجسام) است.
روحی که قرآن می فرمایند که مجرد است مستقیما با خود مغز با اعصاب بارگها با گوشت ها با استخوان ها..ارتباط ندارد.نفس ناطقه مجرد به روح بخاری مرتبط است.روح بخاری حاکم در مجموعه بدن است هم از ناحیه مغز در کل اعصاب، هم از ناحیه قلب در کل رگها و اعضا و جوارح، هم ازناحیه کبد در تمام روده ها است. (این میشود روح بخاری حاکم در مجموعه اعضای بدن).
آن مرکب اولی که نفس به او تعلق دارد روح بخاری است.
نفس ما که مجرد است در پایین ترین مرتبه تجردش که در مرتبه تجرد خیالیه باشد.
روح بخاری با نفس ناطقه درتجرد مرتبه خیال با همدیگر مرتبطند.لذا قوه خیال نه مادی محض است نه مجردمحض.بلکه یک چیزهایی مادی هست یک چیزهایی مجرد ، ماده ندارد اما احکام و خواص ماده را تا حدی دارد.لذا نفس ناطقه انسانی از ناحیه عقل مستقیما باروح بخاری ارتباط ندارد.
عقل واسطه میخواهدبایدقوه خیال و وهم وقوه متخیله با روح بخاری مرتبط باشند.
روح بخاری هم مجموعه بدن درتحت تصرف اوست و نفس هرچه اراده کند باید بواسطه قوه خیال در روح بخاری تصرف کند.
پس روح بخاری آن چیزی است که براساس اراده نفس ، بدن را آن طوری که میخواهد اداره میکند.
پس اولین مرکبی که نفس به آن تعلق پیدا میکند روح بخاری است.برای همین است که می گوییم فلانی دارد می میرد روح ازپای او در رفته (کدام روح؟ روح بخاری) روح بخاری آرام آرام از پاها درآمده به ساق رسید تا رسید به کمر رسیدبه سینه رسید به حلقوم←دیگر اینجا از دهان در میرود.
موت طبیعی:چون تعلق نفس از ناحیه روح بخاری به بدن است و روح بخاری هم ازبدن در می رود لذا ارتباط نفس با بدن منقطع میشود بعدمی گوییم طرف مرده است.این موت طبیعی است.
پس موت طبیعی خروج روح بخاری از بدن است که موت طبیعی در حقیقت یک موت مادی است نه موت تجردی.یعنی سریان روح بخاری در مجموعه بدن منقطع شده و وقتی روح بخاری ازبدن در رفت بدن میشودبی حاکم.بعد اعضا و جوارح متلاشی میشوند.و طراوت حرارت بدن از بدن منسلخ میشود و بدن می میرد و رو به سرد شدن میرود.
پس اگر فقه میگویدکسی مرده(مرگ فقهی) روح ازبدنش در رفته درحقیقت مرگ روح بخاری اوست نه مرگ نفس ناطقه.پس با مرگ انسان ازبین نمی رود بدن که درتحت تصرف روح بخاری بود و در تحت تدبیر نفس.این تدبیر نفس بواسطه روح بخاری بر بدن منقطع میشود.
هو
شیخ بایزید بسطامی میفرماند:
آن کار که بازپسین کارها دانستم، پیش از همه بود و آن رضای مادر بود...آنچه در جمله مجاهدات و ریاضات غربت می جستم، در آن یافتم که شبی مادر از من آب خواست. در کوزه و در سبوی آب نبود. به جوی رفتم و آب آوردم , مادر در خواب شده بود , شبی سرد بود. کوزه بر دست داشتم , چون از خواب درآمد آگاه شد. آب خورد و مرا دعا کرد که دیده کوزه بر دست من فشرده بود. گفت: چرا از دست ننهادی؟ گفتم: ترسیدم که تو بیدار شوی و من حاضر نباشم.
مرحوم احمد میرزا حسینعلی تهرانی رحمت الله علیه میفرمایند:
جناب امیرالمؤمنین علیه السلام در عالم معنا ، قرآنی را به من نشان دادند که از زمین تا آسمان کشیده شده بود ؛ و نقوش فوق العاده زیبا و نورانی داشت ، اما هیج حرفی در آن دیده نمیشد. سپس حضرت به حاشیه قرآن اشاره کرده و فرمودند : بخوان!
وقتی خوب دقیق شدم ، مشاهده کردم که در حاشیه آن ، به خط زیبایی نوشته شده است :
( من انسان را از روی محبت خلق کردم ، لذا دوست دارم که آن ها نیز مرا از روی محبت بپرستند )
با این عبارت ، حضرت باری به من حالی کردند که سر خلقت محبت است ؛ و تمامی موجودات ، برای عشق بازی با خدا پا به عرصه وجود گذاشته اند.
طفیل هستی عشقند ، آدمی و پری
ارادتی بنما! تا سعادتی ببری
بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش!
که بنده را نخرد کس ، به عیب بی هنری
برگرفته شده از کتاب رند عالم سوز
حضرت استاد صمدی آملی در جمع طلاب در فاطمیه نود و چهار میفرمودند:
طلبه باید وقت بگزارد برای بیداری سحرش و علم شهودیش ، گاهی در یک اتصال در وقت سحر علمی را که میخواهید در پانصد سال به دست بیاورید به شما در یک لحظه میدهند ولی وقتی دادند دهانتان را میبندند که:
بر لبش قفلست و در دل رازها
لب خموش و دل پر از آوازها
عارفان که جام حق نوشیدهاند
رازها دانسته و پوشیدهاند
حضرت استاد صمدی آملی در جلسه چهارم سلسله مباحث مربوط به پیر و جوان میفرمایند:
یکی از عواملی که باعث باز شدن چشم دل و دیدن افراد همانطور که هستند میشود دائم الوضو بودن است. وضو یکی از خاصیت هایش اینست که نور باطنی افراد را زیاد میکند. و آن شخصی که حقیقتا اهل وضو هست کم کم دلش باز میشود و دوست را از دشمن تمییز میدهد و هر حرفی را قبول نمیکند. و اگر کسی چشم دلش باز شده باشد زمانی که ببیند دو نفر در حال حرف زدن با هم هستند و یکی با ظاهر و حرف های زیبا در حال فریب دادن دیگری است ، همانطور که یک مار یک قورباغه را می خورد ( در عالم مکاشفه ) می بیند که آن شخص فریبنده چون اژدهایی دهان باز کرده و در حال خوردن آن شخص است.