احوالات حضرت وحیدالأولیاء در بیان حاج میرزا محسن عماد الفقراء ذَهَبی
با اینکه در تشرف به فقر بنده و دیگر همقدمان از آقا میرزا احمد [وحیدالأولیاء] مقدم بودیم لکن از جهت سرعت ترقی در سلوک بر همه مقدم و پیشقدم بود. در همان اوائل کار ، درک محضر و خدمت ایشان برای هرکسیکه دست میداد فوزی عظیم شمرده می شد. و از دیدارش همه می فهمیدند که آتیه ای بس درخشان و تابناک در انتظار اوست ، حسب الامر پیر بزرگوار [سید جلال الدین محمد مجدالأشراف] اربعینات چندی در منزل مسکونی ایشان بعمل می آمد چنان سطوت و هیبتی به آن وجود مبارک داده شده بود که دوستان و رفقای نزدیک ، حتی ارحام و اقارب بدون اجازه نمی توانستند وارد اطاق یا درک حضورش نمایند ، گذشته از اربعین های حسینی و موسوی و تمام ماه های رجب و شعبان و رمضان ، روزهای دوشنبه و پنجشنبه بقیه هفته های سال را نیز با صوم به سر می برد و یا در غیر این ایام هرشبانه روز به یک نوبت غذا اکتفاء می فرمود ، آن یک نوبت هم وقت معینی نداشت ، گاهی بعد از نماز خفتن و زمانی نیمه های شب بعد از فراغت از اذکار سحر و گاهی بعد از طلوع آفتاب بود به منظور اینکه ترک عادت شده باشد و نفس و اشتها در زمان معینی انتظار نکشیده و مزاحمت ننماید.
گاهی اوقات هم سه روز به سه روز هیچ تناول نمی فرمود و با همهٔ این احوال اذکار سحر و شب بیداری از ایشان ترک نمی شد و کسانی که توفیق شرفیابی پیدا کرده و شبی را در خدمتش احیاء می داشتند فیض ها می بردند که اکثرا ضرب المثل بود ، کرامات و خوارق عاداتی که از ایشان در آنزمان سر میزد بی حد و حساب بود. با همه این احوال ، تواضع و فروتنی که از حضرتشان مشاهده می شد ، موجب اعجاب و شگفتی بود و در ملاقات با مشایخ و یا در برخورد با دوستان آنچنان دم از بیخبری و بیچارگی خود میزد که فقراء غالبا حال خود را بهتر از او دانسته و بر خوبی وضع خویش شکرها می کردند. سوزها و گریه ها و اشک های شبانه ایشان هیچ شباهتی به حال گرمترین فقرا نداشت ، گوئی عاشقی دلسوخته و بیقرار یا پدری که فرزندش را از کف داده است ناله می کرد و اشک می ریخت. تمام حالات آن بزرگوار عجیب و غریب و موجب شگفتی بود ، از جمله اینکه در هوای سرد اردبیل که شدت سرمای زمستان آن لازم به توصیف نیست ، موقع اشتغال به ذکر ، چنان گرمی و حرارت بدن ایشان محسوس و آشکارا بود که نه تنها مجاورین را گرم می نمود بلکه بدن از عرق خیس شده و ظاهر بود که حرارتی مافوق تصور اعصاب و سلول های بدن را فرا گرفته که بالنتیجه به بیرون تراوش کرده.
و دیگر اینکه باز در هنگام اشتغال به ذکر و یا در مواقع عادی دیگر ، صدای ذکر قلبی بطوری صریح و روشن و مرتب استماع می گردید و اگر کسی اطلاع نداشت تصور می کرد گوینده ای آن کلمات را با زبان فصیح جای دیگری می گوید. آنهمه شب بیداری و صوم و گریه (فقط روزها قدری استراحت می فرمود) و طاعات و عبادات اندکی مانع کسب و کار روزانه نمی شد ، تأمین معاش و مؤنه خانه صرفا بایستی از کسب و مزد دسترنج روزانه حاصل گردد ، کمترین و کوچکترین کمک مالی هرچند از نزدیکترین کسان بود پذیرفته نمی گردید ، عدم حضور در مهمانی ها یا مجالس عمومی ، نه از نظر کراهت بود بلکه اکثرا شدت غلبه حال اجازه معاشرت با همگان را نمی داد. اطاق بالاخانه محل سکونت و مخصوص ایشان بیشتر شبیه عبادتگاه می بود و با تمام این احوال در تجلیل و احترام ما آنقدر کوشا و ساعی بود که حد نداشت ، و این خود از عجایب و شگفتگی های حال می نمود کسی که با چنان عشق و شور و غلبه حالِ مستی است چگونه ذره ای از ادب و رعایت احترام نسبت به ما فرو گذار نکرده و نمی کند ، صرف نظر از اینکه ذاتا مؤدب و همه کس را محترم می داشت تواضع و فروتنی و خردی که نشان می داد همه را شرمسار و خجل ادب و تواضعش می ساخت. آنچنان مست پرشور شبانه که دوش نعره ها می زد و دامن ها اشک می ریخت و شب تا صبح در ذکر و مناجات بود ، روز و هنگام اشتغال به کسب و کار و تهیه مؤنه و در برخورد و معاشرتها کمترین اشتباه در کارش رخ نداده و همه چیز و همه کارش به جای خود انجام می گردید.
وحید نامه صفحه 24