سبع المثانی

لطایف العرفان

سبع المثانی

لطایف العرفان

سبع المثانی

هو

اطوار سبعه قلبیه که نام او را سبع المثانی نیز گفته اند طور لطافت عالم الهی است که معنی این صورت جسم ظاهر است.

اینستاگرام:
instagram.com/sabalmasani

کانال تلگرام:
https://t.me/hou786

۱۹
آذر

هو 


ما مراقبه- نگهبانی دل است.دلی که نگهبان ندارد مرده است و دزد هستیش را برده. نگهبانی دل اصل سلوک است و پاسبان، لازم درگاه ملوک.شخص مراقب ، بحفظ و انتظار هر دو مواظبست ، یعنی حفظ دل از خطرات و انتظار ورود محبوب ، در حالات.


"ابراهیم خواص" گوید:


رفتم بدیدن "شبلی" ، دیدم بمراقبه نشسته و در بر اغیار بسته، چنانکه بدنش حرکت نداشت و دیده بر هم نمیگذاشت ، گفتم مگر مُرده است و روح را سپرده ، بعد از ساعتی در من نگریست ، گفتم یا شیخ! این حالت چیست؟


گفت:


بنگهبانی دل مشغولم و فارغ از خروج و دخول، تا غیر داخل نشود و دل از یار غافل نشود.


گفتم این نوع مراقبه را که بر تو نمود؟


گفت:


گربه ای که به کمین موش نشسته بود.


جُنَید فرماید:


استاد من در مراقبه ، گربه ای بود که بکمین موشی نشسته بود ، چنان مستغرق که موئی از او حرکت، نمی نمود ، حیرت بر حیرتم افزود. ندائی بمن رسید که " یا دَنی الهِمَّة" مرا در مقصود خود، کمتر از موشی مپندار و تو در عمل، کمتر از گربه مباش، متنبه شدم و در مراقبه، جهد کردم.


از فرمایشات صفی علیشاه(قدس سره) در باب مراقبه از کتاب عرفان الحق

  • Omid Shabani
۱۶
آذر
هو



یکی از بزرگواران می فرمایند که روح جناب حکیم عمر خیام در ارتباطی فرمودند:


روح مجموعه ای از روان و روانپوش [بدن مثالی] می باشد ؛ و این روانپوش پیکری است سیال که همیشه همراه روان و محمل پاره ای از فضایل پسندیده و صفات رذیله می باشد. هر قدر فضایل پسندیده تقویت شود و رذایل اخلاقی تضعیف گردد ، روانپوش لطیف و لطیف تر خواهد شد و روح به همان تناسب مقاماتی بالاتر احراز خواهد کرد.

  • Omid Shabani
۱۶
آذر

هو

سید میرداماد در رساله الرواشح السماویه آورده است که:


روح انسانی باید به مرتبتی برسد که بتواند معاینه ی عالم محسوس را با مشاهده ی عالم غیب در هم آمیزد و قادر باشد از بدن مخلوع [خلع] شود و بند های طبیعت را در هم شکند , تا حدی که بتواند روح خود را مانند پیراهنی در بر کند و یا از جسم خود دور سازد.

  • Omid Shabani
۱۶
آذر

هو

بزرگواری می فرمایند از روح جناب حکیم عمر خیام سؤال شد ، در رابطه با سوزاندن جسد توضیحی بفرمایید.


جواب:

در این صورت سرعت ترک جان از جسد بسیار زیاد است و به همان نسبت ، سرعت ترک سیالات از روانپوش [بدن مثالی] کمتر می باشد.


سؤال - کدام خوب است ، تدفین یا سوزاندن؟

جواب:

هرچه زودتر روانپوش [بدن مثالی] آزاد شود ، بهتر است بنابراین دفن بهتر است. چون اگر جسد سوزانده شود ، سیالات ثقیل تری بر روانپوش تحمیل می شود.

توضیح:

کالبد اثیری (کالبد انرژی و یا سیالات به قول حکیم عمر خیام) کالبد لطیفی است که جسم فیزیکی انسان را فرا گرفته است و نزدیک ترین کالبد به آن است و دسته بندی که مکاتب عرفانی شرقی در رابطه به چاکرا ها (مراکز انرژی) دارند مربوط به یکی از جنبه های این کالبد می شود . کالبد اثیری تا زمانی که انسان زنده است هیچگاه از بدن انسان جدا نمی شود چنانچه رابرت بروس نیز در کتاب Astral Dynamics می فرمایند:

(من معتقدم تا زمانی که انسان زنده است هیچ گاه این کالبد نمی تواند از کالبد فیزیکی جدا بشود)

علمای علم روح عقیده دارند که مرگ یک برونفکنی (خلع بدن) بسیار قدرتمند است.بر خلاف تمام برونفکنی هایی که انسان ها چه آگاهانه و چه غیر آگاهانه با بدن مثالی داشته اند در مرگ کالبد اثیری همراه با بدن مثالی [و یا همان روانپوشی که جناب حکیم عمر خیام فرمودند] از بدن خلع می شود و تا زمانی که کالبد اثیری با بدن مثالی همراه است باعث می شود روح شخص مرده در این عالم بماند و به عوالم لطیف بالاتر وارد نشود.

لذا سوزاندن جسد که مربوط به بخشی از دین های بودایی و هندو است باعث میشود که کالبد اثیری به سهولت از بدن جدا بشود و محکم به کالبد مثالی بچسبد و روح را برای مدت زمان بیشتری در این عالم محبوس و گرفتار کند.

ولی هنگامی که جسد را دفن کنند به واسطه ی آنکه کالبد اثیری جاذبه ای با جسد دارد همین باعث می شود که به تدریج از کالبد مثالی جدا شود و روح در مدت زمان کمتری به عوالم لطیف روحی وارد بشود.

اُ - ش

  • Omid Shabani
۱۴
آذر

هو

 

زمان هایی که نزد ما چندان اهمیتی ندارد مانند فاصله ی بین دو کلاس ، در انتظار کسی بودن ، و یا در تاکسی بودن و....می توان جزء زمان های مناسبی برای حضور و توجه و جمعیت خاطر باشد.در چنین مواقعی سالک به دلیل اینکه مشغله ی خاصی ندارد می تواند با توجه و تفکرات آفاقی و انفسی و اذکار و اوراد ، تشویش خاطر و پراکندگی هایی که در اثر اشتغالات و رفت و آمد و ملاقات ها به وجود آمده است را کاهش بدهد. چنین زمان هایی نزد اهل سلوک بسیار مغتنم شمرده می شود چنانچه استاد علامه حسن زاده آملی در کتاب دروس معرفت نفس می فرمایند:

 

روزى در آمل در کنار خیابانى قریب یک ساعت در انتظار اتومبیل بودم که به تهران روم چه ساعت با سعادتى برایم بود از آمد و شد مردمان گوناگون شهرى و دهاتى، غنى و فقیر، مرد و زن، و از عبور و مرور وسائل نقلیه به فکر فرو رفتم که اینها کیستند از کجا آمدند و به کجا مى ‏روند، و عاقبت کارشان چه خواهد بود، کى اینها را آورده و براى چه در تلاشند و چون در مقابل آیینه مى‏ ایستم و خویشتن را در آن مى‏ بینم به فکر فرو مى‏ روم و سخت در خود مى‏ نگرم که تو کیستى یعنى چه تو کیستى کجا بودى و کجا مى ‏روى دیدن یعنى چه چطورى مى‏ بینى چه کسى تو را به این صورت درآورده که این چشم است و آن گوش، این دست است و آن پا، این سر است و آن گردن، این زبان است و آن دندان؟ چرا دندان پیشین تیشه‏ اى است و پسین پهن و دنده دنده دارد؟ چرا تنت گرم است این آتش از کجاست و در کجاست؟!

 

چطور از دهنت آب شیرین مى‏ جوشد، از چشم آب شور آن هم در شادى سرد و در اندوه گرم، آبهاى گوناگون دیگر که از منافذ مختلف بدن به در مى‏ زند. این عرق است و آن بول، این اشک است و آن آب بینى و آن آب گوش چرا این تلخ است و آن شیرین چرا یکى گرم است و دیگرى سرد و ...؟

  • Omid Shabani
۱۳
آذر

هو

 

بعضی از بزرگان رشته های علمی را دارند که به هرکسی نمی دهند. یک بزرگواری می فرمود استادم از من تعهد گرفت که تا زنده هستم نباید این علمی را که به تو آموختم به کسی بدهی ؛ لذا تا زمانی که استادم در قید حیات هستند حق ندارم این علم را به کسی بیاموزم.

 

استاد صمدی آملی

شرح جلد دوم دروس معرفت نفس - جلسه ۱۰۷

  • Omid Shabani
۱۳
آذر

هو


شیخ نجم الدین کبری در کتاب فوایح الجمال و فواتح الجلال آورده است که:


چون دایره ی وجه صافی شود و همچون چشمه ای از آب و از انوار لبریز گردد ، سالک جوشش انوار را از صورت خود احساس می کند و جوشش نور از میان دو چشم و دو ابروست ، سپس چون صورت به تمامی در انوار مستغرق گردد ، در مقابل تو و به موازات صورت تو ، چهره ای همانند آن ظاهر میگردد که نور از آن فیضان می کند و از ورای جوشش رقیق آن خورشیدی دیده می شود که در نوسان است و آن صورت در حقیقت صورت توست و آن خورشید ، خورشید روح است که در بدن در رفت و آمد است.آنگاه صفا جمیع بدن را مستغرق می کند و در آن هنگام در مقابل خود شخصی از نور مشاهده می کنی ، این شخص نورانی که در مقابل تو ظاهر می شود در اصطلاح شیخ الغیب و نیز میزان الغیب خوانده می شود.


  • Omid Shabani
۱۳
آذر

هو


عثمان بکّار در کتاب تاریخ و فلسفه علوم اسلامی میگوید:


اساس و بنیان جنبه‌های ریاضی در جهان را دانشمندان مسلمان به خوبی می‌شناخته‌اند. به نظر فیلسوفان و دانشمندانِ اخوان الصفا، که در قرن چهارم هجری می‌زیستند، « جهان هماهنگ با نظمی هندسی، ریاضی و موسیقیایی آفریده شده است». اما دانشمندان مسلمان محتوا و بنیان ریاضی جهان را هیچ‌گاه تنها از نظر کمّی بررسی نکردند. ریاضیات در میان مسلمانان دانشی کمّی و کیفی بود.

بسیاری از ریاضیدانان مسلمان، به پیروی از فیثاغورثیان، که دیدگاه مبتنی بر ریاضیات آنان از جهان به سادگی مورد پذیرش مسلمانان قرار گرفت از «فضیلت‌ها» و وی‍ژگی‌های شکل‌های گوناگون هندسی سخن رانده‌اند. یکی از هدف‌های اعلام شده ی آنان در مطالعه ی هندسه، یاری رساندن و آماده ساختن نفوس انسانی در سیر و سفر به عالم ارواح و زندگی جاوید است.

به همین سان، علم اعداد را نیز با دانش روحانی و معنوی مرتبط می‌دانستند. اعداد تنها مجموعه‌ای برای محاسبه ی کمّیت‌‌ها و انجام اعمال ریاضی جمع، تفریق و ضرب و تقسیم نبوده؛ بلکه دارای حقیقت کیفی نیز هستند. از نظر کیفی، «عدد» تصویری روحانی است که در نفس انسان از تکرار وحدت ناشی می‌شود. از این روی اعداد را باید چون وسیله ی بیان و آشکارسازی چندگانه ی وحدت به شمار آورد. دانش به‌وجود آمدن اعداد از عدد یک دلیل و نشانی نیرومند از پدید آمدن چیزها به وسیله ی خداوند است. اخوان الصفا آفرینش جهان را با سرچشمه ی عددها از «یک» مقایسه کرده اند. در مورد عدد «صفر»، که پیشینه ی تاریخی آن شاید به اندیشه‌های مابعدالطبیعی هندوها بازگردد، گفته شده است که این عدد نمادی از ذات الهی ورای هرگونه تعیّنات از جمله هستی است.


ریاضیات، چنان که مسلمانان به رشد آن کمک کردند چون حلقه ی اتصالی میان جهان مادی و عالَم معنوی مابعد‌الطبیعی مُثل افلاطون بود. کاربرد حساب و هندسه را که پایه ی علوم ریاضی هستند، می‌توان در قلمرو علوم طبیعی و دانش مابعدالطبیعی توحید یافت. دانشمندان و فیلسوفان مسلمانان چون فارابی، اخوان الصفا و قطب الدین شیرازی برای درک درست حقایق معنوی، آموزش ریاضی را لازم می‌شمردند.


  • Omid Shabani
۰۶
آذر

هو


باور مکن که آسمان مشهود تو در عالم غیب همان آسمان است که در اینجا به مشاهده ی آن می پردازی بلکه در عالم غیب آسمان های دیگری است که به مراتب لطیف تر ، با صفا تر ، و زیبا تر از این آسمان بوده و تعداد آن ها نیز به شمار ما در نمی آید.هر اندازه صفای باطن تو افزایش پیدا کند آسمانی زیباتر و روشن تر آشکار می گردد تا آنجا که به سیر در صفات حق تبارک و تعالی نایل گردی و برای صفات حق تعالی پایانی متصور نیست.به این ترتیب نباید بر این باور باشی که بالاتر از آنچه به آن دست یافته ای چیز دیگری وجود ندارد.


فوایح الجمال و فواتح الجلال

شیخ نجم الدین کبری



  • Omid Shabani
۲۸
آبان

هو


بدان که اگر روح به متابعت سید بشر صلی الله علیه و آله به دوام ریاضات و مجاهدات قوت گیرد تواند قالب کثیف را به مکان جسمانیت لطیف کشد و نشانش آن باشد که یک ساعت دو سه ماهه راه برود و آنچه شنیده ای که زمین را از بهر فلان ولی طی کردند تا به یک شب به مکه رفت در این حال باشد. و اگر قوتش بیش باشد تواند که قالب را به مکان جسمانیات الطف کشد و نشانش آن بود که در میان آب رود و تر نشود و به یک نفس از مشرق به مغرب رود. و اگر قوت روح به کمال رسد قالب را به مکان روحانیت کشد و نشانش آن باشد که در آتش رود و نسوزد ، زیرا که او در مکان روحانیت در آتش می رود و در آن مکان هیچ آتش نیست.


غایه الإمکان فی درایه المکان 

عین القضات همدانی

  • Omid Shabani
۱۰
آبان

هو


اهل کشف در حال سیر در عالم و اتصال به عوالم مافوق ماده و مکاشفات روحانیشان گاهی اوقات اصواتی بسیار خوش و دلربایی استماع می کنند , و بی جهت نیست که بزرگانی از عالم فلسفه و عرفان نه تنها منکر ادعاهای فیثاغورسیان در باب شهود نغمه های افلاکی نشده اند بلکه بر آن صحه گذاشته اند ; حاج سید حسین یعقوبی در کتاب سفینه الصادقین نقل کرده اند که در واقعه ای در حال سیر در عالم بوده اند و وقتی که از مراحلی عبور می کنند صوتی بسیار خوش استماع می کنند ؛ حضرتشان می فرمایند:

با سرعت بسیار زیادی به بالا میرفتم تا اینکه از جوّ عبور کردم . همینکه از جوّ عبور کردم صداهای عجیب و غریب و بسیار مهیبی میشنیدم. با رد شدن از این مرحله صدا های فوق العاده دلربایی می شنیدم که گویا از گردش افلاک به وجود می آمد و همچون آهنگ دلنوازی نواخته می شد.


همچنین نقل است که فیثاغورث حکیم نیز در کشفی نغمه ای بسیار خوش استماع می کند و بر اساس آن نغمه ، آهنگ های موسیقی را می سازد چنانچه می گوید:


گوشم در آغاز نغمه ی افلاک شنید و بر اساس آن ، آهنگ های موسیقی را ساختم.

ملاصدرا در رابطه با این مبحث در جلد هشتم اسفار می گوید:


قدما صداهای عجیبی و نغمه های غریبی را برای افلاک اثبات کرده اند که عقل از شنیدن آن متحیر شده و نفس از آن در عجب می ماند . نقل شده است فیثاغورث به عالم بالا عروج کرده , با صفای باطن و پاکی قلب خود , نغمه های افلاک و صدای حرکت کواکب را شنیده است.


و در جلد ششم اسفار می گوید:


عده ای از بزرگان حکما قائلند که در حرکت افلاک , صداهای خوشایند و نغمه های والایی وجود دارد ; فیثاغورث با نفس خود به آنجا صعود کرده با ذهن لطیفش آن نغمه های دلپذیر را شنید و بعد از آن علم موسیقی را تدوین کرد.


و همچنین در رابطه وجود اصوات و نغمات عالیه ای که در عوالم روحانی وجود دارد می گوید:


موسیقی نیز که در این عالم تحقق دارد ، شعاعی است از نغمات و اصوات عالیه ای که با ماده لطیف تر و خالص تر در عوالم بالاتر وجود دارند .


اُ / ش


  • Omid Shabani