هو
آن ها که در سطح بالا هستند چنان افتاده و متواضعند که اگر بیایند اینجا بنشینند آن ها را نمیشناسید و [حتی] ممکن است به آنها بدبین بشوید. بسیاری از اولیای خدا ، مانند ابدال، نجبا و رجال الغیب اینگونه گمنام و مخفی هستند. [خدا] زمینش بدون اولیاء نیست ، اولیاء ، با ما هستند. با رهروان آشنا شوید و با ابدال و اوتاد و نجبا و نقبا پیمانی ببندید تا در صدر کهکشان ها تو را راه بدهند. آن ها در خلق بر تبلیغ ولایت مأمورند. مأمورند بر تبلیغ ولایتی که نیروی زمین و آسمان ها و کائنات است.
در محضر استاد
هو
بهره بردن از تجلیات حق ، کسب فیض از مبدأیی است که سرچمه آن جاری است و آن سرچشمه ولایت علی و اولاد علیست.
در محضر استاد
هو
و حکماء قدما نیز بریاضات داخل در این عالم بقدر استعداد نورانیت شده اند چنانکه ارسطاطالیس حکیم در اثولوجیا گوید که خلوت گزیدم و ریاضت کشیدم و خلع بدن نمودم و از ملابس طبیعت مجرد شدم و در خود حسنی غریب و نوری عجیب می دیدم و خود را از اجزاء عالم روحانی می یافتم و صاحب تاثیر بودم پس ترقی کردم به عالم ربوبیت و نور مشاهده می کردم که زبان وصف آن نتواند نمود و گوش وصف آن نتواند شنید ناگاه فکر میان من و آن نور حجاب شد و متعجب ماندم که چگونه از آن عالم نزول کردم.
و شیخ مقتول در تلویحات و ملاقطب علامه در شرح حکمت اشراق این خلع و شهود را به افلاطون نسبت داده اند و مستبعد نیست که از هر دو باشد که استاد و تلمیذ یکدیگرند ؛ پس بدانکه در جائیکه حکماء سلف به ریاضات نفسانیه صاحب خلع بدن و شهود انوار شده اند اهل معرفت و مجاهده از این امت مرحومه که مسمی به اولیاء و شیعیان خاص الوای حضرات اهل بیت عصمت اند از برکت نور ولایت و متابعت ایشان به طریق اولی باید به این عالم که مثال و قلب است به خلع بدن رسیده باشند ، خلع بدن سهل است که اولیاء این امت خلع صورت مثالیه قلبیه را از برکت نور ولایت کرده اند و به عالم ارواح مجرده و انوار مقدسه جبروتیه رسیده اند.
بلکه خود نور مجرد از صور شده اند و با تجلی الهی متحد شده اند و با این خلع ثانی عارف به نورانیت حضرت سلطان اولیاء سیدالموحدین امیرالمومنین علی علیه السلام آمده اند چنانکه فرمود : ( من عرفنی بالنورانیه فقد عرف الله و من عرف الله فقد عرفنی بالنورانیه و ذلک دین القیّمه )
طباشیر الحکمه
میرزا ابوالقاسم حسینی شریفی ذَهَبی شیرازی متخلص به راز شیرازی
هو
بزرگواری می فرمایند از روح جناب حکیم عمر خیام سوال شد در رابطه با قالب های هفت گانه ( کالبد های هفت گانه ) و اینکه بعد از مرگ همیشه به همان کیفیت باقی می مانند یا خیر؟
جواب :
اینکه گفته شد روان پوش هفت قالب دارد ، مقصود هفت حالت از لطافت نهائی تا تراکم مادی است ، اما این هفت مرحله کاملا مشخص نیستند. مانند هفت رنگ نور سفید که هر یک را اسمی گذاشته اید ؛ ولی در واقع کاملا مشخص نیست ، چون هریک به صد ها رنگ جزء ممکن است تقسیم شوند.
بعد از مرگ روح احتیاج به قالب جسمانی ندارد و این قالب ترکیبی را رها می کند و هر قدر روح ، ترقی می کند یعنی از علائق مادی و رذائل اخلاقی بکاهد احتیاجش به پوشش های ثقیل کمتر است ؛ بنابر این در اثر ترک علائق مادی و صفات رذیله تصفیه قالب های متراکم تر شروع می شود ، چنانچه در محیط شما اگر کسی از روی احتیاج هفت لباس ( ضخیم تا نازک ) در برداشته باشد ، هر وقت رفع احتیاج شود ، یکی یکی در می آورد.
هو
لطایف خمسه عالم خلق ( نفس و باد و آب و نار و خاک ) مناسبات خاصی به لطایف عالم امر ( لطیفه قلب و روح و سر و خفی و اخفی ) دارند ، گویا این اصولند از برای جواهر خمسه عالم امر مثلا معامله ی نفس اصل معالمه ی لطیفه قلبی است و یا معالمه ی عنصر باد اصل معامله ی لطیفه روحی است و ایضا معامله ی عنصر آب اصل معامله ی لطیفه سری است و به همین ترتیب معامله عنصر نار اصل معامله ی لطیفه خفی و بالاخره معامله ی عنصر خاک اصل معامله ی لطیفه اخفی می باشد .بناء یکی از وجوهی که سالک حین سیر در عالم امر خود را در منامات و واقعات گرفتار عناصر مثلا پرواز در هوا یا محاط به آب و یا خاک و غیره می بیند همین مناسبات بین البینی عناصر و لطایف است که هنگام سیر در اصول لطایف عالم امر فوق العرش ظهور آن واضحتر میشود.
اذکار و اسباق در طرق اربعه
هو
طریقت راهی است که از شریعت خیزد و شریعت بیان توحید و طهارت و نماز و روزه و حج و نماز و جهاد و زکات است و بیان معاملات دنیا و محاسبات عقبی و لقا و سلام و کلام و رضای خدای تعالی است. اما طریقت طلب کردن تحقیق این معاملات و تفحص این مشروعات است و آراستن اعمال به صفای ضمایر و تهذیب اخلاق از کدورات طبیعی چون ریا و جفا و شرک خفی و حقد و حسد و تکبّر و اعجاب و مانند این همه ... در جمله هر چه به تهذیب ظاهر متعلق است از شریعت خیزد و هر چه به تصفیت باطن بازگردد از طریقت خیزد مثلآ جامه نمازی [پاک] کردن از لوت نجاست شریعت است و دل را نگاه داشتن از کدورات بشری طریقت است...روی به قبله آوردن در نماز شریعت است و دل به حق حاضر داشتن، طریقت، و در جمله هر چه در مرتبه ی حواس فرود آید مراقبت آن کردن ، شریعت است و هر چه در درون پرده ی قالب است ، رعایت آن کردن ، از طریقت است.و هرچه در قرآن عبارت به « ناس » است که « یا ایها الناس » جمله لوازم شرعی است که به شریعت ایمان بر مردمان میرسانند و هرچه در تبع ایمان است که یاد کرده است که « یا ایها الذین آمنوا » جمله لوازم طریقتی است که بعد از ایمان از مؤمنان طلب کرده است که دعوت به ایمان است و شریعت به ایمان است و طریقت در پرده ی ایمان است.
و اصل طریقت آن دو چیز است :
تقوی در عمل و قول سدید در علم.
صوفی نامه - قطب الدین عبادی
هو
عین القضاة همدانی:
اول چیزی که سالک را از عالم آخرت معلوم کنند ، احوال گور باشد ، مثلا اتش و مار و کژدم را در گور به تمثل به وی نشان دهند.
تمهیدات