هو
شنیدم از یکی از شاگردان بزرگوار استاد علامه حسن زاده آملی که فرمودند: فرزند حضرت استاد علامه حسن زاده آملی برایم تعریف کردند وقتی که با پدر خواستیم از قم به آمل یا ایرا برگردیم در بین راه حضرت استاد دستور توقف دادند و نزدیک یک قصابی توقف کردیم ! و حضرت استاد پیاده شدند و رفتند از قصابی مقداری گوشت و .. خریدند . سوار ماشین شدند و به سمت مقصد حرکت کردیم. اواسط که منطقه ای جنگل مانند بود حضرت استاد دستور به توقف ماشین دادند و پیاده شدند , مقداری با ایشان به درون جنگل رفتیم و وقتی که حضرت علامه توقف کردند دیدم که سگی بیمار و گرسنه روی زمین هستند که در حال ضعف می باشد و ایشان گوشت هارا مقابل سگ قرار دادند و برگشتند به سمت ماشین جهت حرکت به سمت مقصد.
شیر مردانند در عالم مدد
آن زمان کافغان مظلومان رسد
بانگ مظلومان ز هر جا بشنوند
آن طرف چون رحمت حق میدوند
آن ستونهای خللهای جهان
آن طبیبان مرضهای نهان
محض مهر و داوری و رحمتند
همچو حق بی علت و بی رشوتند
این چه یاری میکنی یبکارگیش
گوید از بهر غم و بیچارگیش
مهربانی شد شکار شیرمرد
در جهان دارو نجوید غیر درد
هر کجا دردی دوا آنجا رود
هر کجا پستیست آب آنجا دود