سبع المثانی

لطایف العرفان

سبع المثانی

لطایف العرفان

سبع المثانی

هو

اطوار سبعه قلبیه که نام او را سبع المثانی نیز گفته اند طور لطافت عالم الهی است که معنی این صورت جسم ظاهر است.

اینستاگرام:
instagram.com/sabalmasani

کانال تلگرام:
https://t.me/hou786

۳ مطلب با موضوع «یادداشت برداری از کتب حکما و عرفا» ثبت شده است

۰۲
ارديبهشت

وجود واحد است و نمود متعدد چون از نمود گذری بر از وجود بری

 

فنای عارف ترک ملاحظه اعتباراتست و درک اشارات

 

عارف چشم از مراتب پوشید ، وجود را در مراتب دید

 

وصول درویش نفی موهومست و اثبات معلوم

 

مراد از وصول کشف حقایق است نه اتحاد و ایصال با ذات خالق

 

عارف از مراتب رست و بر سریر وحدت نشست

 

حجاب وحدت کثرت است. حجاب را بردار وحدت است

 

خلقت ظهور ذات است و ممکنات مرایای صفات

 

صراط المستقیم ما بین یسار و یمین است و خیرالامور همین

 

شریعت نظم مملکت است و نمود شئونات سلطنت

 

شریعت آداب است و در این مقام تار عنکبوتی حساب

 

عارفی که آداب شریعت را گذاشت دلیل است که قربی در درگاه نداشت

 

طریقت ترک آمال است و تصحیح خیال و تبدیل نقص به کمال

 

انسان ملکات جمیله گیرد ، حیوان در صفات رذیله بمیرد

 

آنکه یاد حق ملکاتش شود خودیت از یادش برود

 

منصور از حق خود بی خبر بود حق بزبان او اناالحق فرمود

 

درویش از دو عالم رست و نداند که عالمی هست

 

درویش رازش نهفتنی است و حرفش نگفتنی

 

درویش نه جهانی داند و نه در جهانی ماند

 

مراتب اهل طریقت را بشنو و هرکس را با این علامت یافتی با او بسلامتی برو

 

عارف به چشم وجود نگرد و راه به بینش سپرد، خلاف نبیند، باعتراض ننشیند

 

سالک راه خود را رود و کشته خود را درود

 

سالک با همه همراه است و از همه بر کنار

 

مرتاض بمراد خود نکوشد و بهر زخمی نخروشد. عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

 

فقیر نه شادی دارد نه غم ، نه زیاد گردد و نه کم. هرچه داشت داد ، از برای دزد چیزی ننهاد

 

مرید حق را مراقب است و نفس را مصاحب

 

مرشد اول از خود مرد ثانی مردم را براه خدا برد

 

کامل جمع و فرق را داراست و بر جمع و فرق بی اعتنا

 

صوفی نه قال دارد نه حال نه فراق داند و نه وصال نه صلح جوید نه جنگ نه نقش گیرد نه رنگ نه اندک شود نه افزون نه وضع پذیرد نه قانون

 

قطب مظهر ذات است و زبده ممکنات، لنگر عرش است و داور فرش

 

قلندری اشاره به جمع ولایت است.فافهم

 

صوفی مأخوذ از صفی است و اسرار وجود آدم در صوفی ثابت قدم صافی دم مختفی

 

انسان به صورت عالم صغیر و به معنی عالم کبیر است

 

هرکس بتمام اوصاف آدمیت متصف شد صوفی است

 

صوفی نه با غیر الفت دارد و نه بر خود کلفت

 

صوفی به مثل گوهریست که درستش قیمت دارد و شکسته اش قوت، کاملش گنج و ناقصش دفع رنج

 

صوفی اگر عیب بیند هم روپوش کند و هم فراموش

 

صوفی نه از مدح کسی خرم شود و نه از قدح کسی درهم

 

کمال صوفی فقر بعد از غناست و فنای بعد از بقاء

 

به گفت موجز هر دلی فایز است و از طول کلام هر طبعی عاجز

 

هرچه عارف از نفس بیگانه تر آید بر معرفت ربش بیافزاید

 

قطره به دریا تواند رسید به مدد بحر و دریا تواند شد به فنای در آن و انا البحر تواند گفت بنفی خود و اثبات او، اما نه آنکه بکینونت بحر مدرک تواند شد

 

عارف در بدایت از بینش گذشت و در نهایت از آفرینش

 

عارف هرچه داشت انداخت و دل از هرچه انداخت پرداخت

 

عارف ترین خلق به خدا آن است که بشدت حیران است

 

عارف نه دل دارد که در او چیزی درآید و نه هوش دارد که ادراک چیزی نمیاد

 

معرفت نفس مصباح کشف احوال ملکوت است و مشکوة شهود اسرار جبروت و معراج وصول بسوی لاهوت

 

ذکر وارد به شرط هم واحد شمشیر مرد مجاهد است

 

هستی ما نمود موهوم است و هستی حق ثابت و معلوم

 

علامت ذکر آنست که حسن و قبح خلق را فراموش کند و قلاب علاقه از زمین طبیعت برکند. از خلق بگریزد، با احدی نیامیزد، از حال خود فراغت نجوید، سخن جز بناچاری نگوید

 

اشخاصی که ذکر خفی را بدعت شمرده اند چه کنند که از صورت پی بمعانی نبرده اند

 

علامت صبر اینکه چون با یاران نشیند با آنکه در غمرات بلاست کسی تفاوت در حالش نبیند و صبر قوت مردان است و دلیل قوت ایمان

 

مراد از خداجوئی نه آن است که او را پیدا کنی ، بلکه باید از تو گم گشتگی پیدا شوی

 

سالک را هفت سیر است و در ضمن هر یک اوصاف وجودیه به کمالی رسد و سالک را مقامی شود.

 

به مشرب فقیر خدمت یار را از اغیار پنهان داشتن اخلاص مبتدیست

 

حق اخلاص آنست که محب صادق غیر از محبوب خود چیزی در نظرش نماند

 

ارباب خلوص خدمت را به جائی رسانند که اخلاص را هم ندانند

 

صادق از هر طرف برود راه است، و کاذب از هر راهی برود گمراه است و در قدمش هزار چاه.

 

کسی که راهی سپرد و به مقصود خود پی نبرد سلوکش به صداقت نبوده و آن طریق را به دروغ پیموده

 

صدق احوال آنست که نخواهد کسی بر عملش مطلع شود

 

چون یک قدم از صراط حقیقت منحرف شوی تمام عالم تو را کج نماید و در نظر معوج نماید

 

اشیاء را به مشاهده حق نگر نه به مشاهده خود

 

حسن خلق تعدیل نفس است در هر صفت و حفظ حدود در هر جهت

 

زهد آنست که درویش هرچه ندارد حق خود نداند و آنرا نخواهد و هرچه حق اوست بداند می رسد

 

عارف عظمت و جلال کبریا را به چشم بصیرت بنگرد و خود را حقیرتر از هر موجودی پندارد

 

به ندرت کسی از حقیقت کار آگاه آن هم که آگاه گشت از آگاهی خود گذشت. یعنی مهر بر لب زده خون می خورد و خاموش است

 

هرکه چشم از عیب خلق برداشت در این راه قدم به ادب تواند گذاشت

 

ملحدان قبایح بینند و موحدان محاسن وجود را واضح

 

عیب جو فالج است و از صراط توحید خارج

 

علم نور حضور است نه ظلمات سطور. به اشراق حاصل شود نه به خواندن اوراق، اصولش موهبت است و حصولش به خدمت.

 

تقوی شرط مرد است و پرهیز نشان اهل درد ، و متقی آنست که از حق حیا کند نه از خلق ، و از خرابی دل ترسد نه از بدنامی دلق

 

کسی که عیب نپوشد اهل خرقه نیست و از این هنر عاری است

 

 

بعد از رسول خلافت علی حق است. و از خلق اولین و آخرین و اهل آسمان و زمین احدی شایسته این امر نبوده و نیست ، و الا ترجیح مرجوح بر راجح لازم آید 

 

ولایت را مراتب است اولش دوستی است و کمالش فنای فی الله

 

بعضی بر نفس خود متصرفند و بعضی بر نفوس معینی، و بعضی بر کل نفوس و تمام عالم

 

خاتم اولیاء علی علیه السلام است که مرجع کل است و فوق او مرتبه ای نیست و ولایتی نه. و بدون ولایت او هیچکس به کمالی و ولایتی نتواند رسید

 

شریعت حفظ مراتب ظاهر است از حق تا خلق و طریقت طی مقامات باطن از خلق تا حق

 

ابلیس محبت نداشت که سر به سجده آدم نگذاشت آن فتنه هنوز باقی است و آن مردود هنوز یاغی

 

در راه طریقت قدم جز به توکل نتوان گذاشت و بار تکلیف را جز به قوت توکل نتوان برداشت

 

بیکار منشین با امید رزق مقسوم ، و جان بیجا هم مکن به طلب نعمت معدوم

 

روزی همراه روز است و کسیکه یه قسمت خود راضی است روزش فیروز

 

آنکه یافت در طلب شتافت و آنکه از جهد رو تافت مراد نیافت

 

توکل نفس را از عمل معاف نگذاشتن است و تکیه بر اعمال خود نداشتن

 

رهروی را که قناعت نبود از رفتار لنگ است و پیوسته پایش به سنگ

 

تا به شهرستان رضا نروی از حوادث نفس ایمن نشوی

 

بدان که معنی سلسله فقر غیر از صراط المستقیم ولایت نیست و سلوک در این صراط را بر وجه استقامت یعنی بدون تفریط و افراط قوس صعود گویند و دخول در این صراط موقوف به قبول رضاست و وصول به مقام رضا

 

فناء را سه مرتبه است: عام و خاص و اخص: فنای عالم اختتام عبارات خلقی است در اصول فکرت ، و فنای اخص انهدام عمارات خلقی است در حصول قربت ، و فنای اخص انعدام اشارات ذاتی است در وصول حقیقت

 

در شریعت توبه از گناه است، در طریقت از دلخواه، در حقیقت از ماسوی الله، اول توبه عاملان است. دویم توبه کاملان، سیم توبه واصلان

 

مردان طریقت هرچه پیشتر رسیدند خود را پست تر دیدند و این از علو همت است و ازیاد رُتبت

 

مرشد منصوص را قوه قدسیه و حیات قلبیه باید نه کاغذ ارشادنامه که از جزئیات صورت است

 

طالب صراط آدمیت را لازم است که اول از خوی حیوانات حذر کند و ثانی به قدر قوه در تحصیل رزق حلال باشد و در این باب سعی کند که عمدهٔ مطلب است.

 

درویش را غذا خوردن عزاست و گرسنگی با نفس اماره غزا

 

وجود اضافات ندارد و اضافات نسبت به توست

 

دست افتادگان را لله بگیر تا هرگز نیفتی

 

اگر خواهی پرده ات را ندرند پرده ای را مدر. عیب مردم را بپوش تا عیبت پوشیده ماند

 

وجود محدود به حد معینی نیست بلکه لا حدی هم حد او نیست و موجودات بر حسب قابلیت نسبت به وجود محدودند و در ذایل ظل ممدود ، کیف مدالظل به خصوصیتی در نمود

 

تو که انسانی اگر خصوصیت خود را ندانی که در چه عنوانی از مقصود بمانی

 

هشدار که همت در هرچه مصروف شود همانی

 

قلب جوهری است مجرد نورانی و لطیفه ایست ، ربانی ، مدرک کلیات و جزئیات و واسطهٔ ما بین روح و نفس

 

روح مدرک کلیات محض است و نفس مدرک جزئیات فقط

 

قلب کنایه از عقل تفصیلی است و روح عبارت از عقل بسیط اجمالی

 

  • Omid Shabani
۲۱
ارديبهشت

📌یادداشت برداری از کتاب حدیث سرو (این شرح بی نهایت ۲) حاج خلیل مبشر کاشانی


-اذکار ، ختومات ، دستورالعمل های عارفانی همراه با مراقبه و محاسبه ی تام در سالک الی الله تأثیر گذار خواهد بود. 


-انسان کامل به لحاظ اصل و ریشه یک حقیقت است و انسان های کامل متحد الحقیقه می باشند که از آن در عرفان به حقیقت محمدیه تعبیر می شود ؛ ولی همین حقیقت واحد را بر حسب اقتضائات متفاوت و استعداد های گوناگون در زمان های مختلف ، دارای مظاهری متعدد و تجلیاتی متنوع است ، این مظاهر و تجلیات چیزی جز اولیای معصوم و انبیای عظام نیست.


-در هر زمان فقط یک فرد از انسان کامل وجود دارد و دیگران هرکه باشد تابع و رعیت وی به حساب می آیند.


-انسان کامل مظهر اتم اسماء الهی به شمار می آید.


-قدر و منزلت هرکس ، مرتبط به نزدیکی وی به انسان کامل است و سعی و تلا‌ش خود اوست که این مهم را رقم می زند.


-بدون وجود انسان کامل نه فیض وجود از مبدأ جواد صادر می گردد و نه سیر تکاملی موجودات به ویژه افراد انسان سامان می یابد.


-زیارت جامعه کبیره شناسنامه ی انسان های کامل است.


-خاتم ولایت و انسان کامل در دیگاه عرفان اسلامی حضرت مهدی است.


-حضرت خضر تحت ولایت حضرت مهدی است.


-از آنجا که انسان کامل مخلوق اول است از حیث وجودی در برترین مرتبه  قرار دارد ، مرتبه ای که از آن به عالم اسماء یاد می کنند از آنجا که این عالم احاطه ی وجودی به تمامی عوالم وجود دارد ، انسان کامل بر تمامی آن ها احاطه دارد.


-از آنجا که اسماء الله باقی و دائم اند ، انسان کامل که مظهر أتم و أکمل اسماء الهی است صاحب ولایت کلیه دائمی است.


-خداوند بالإصاله بر همه چیز محیط است و انسان کامل بالعرض بر همه چیز احاطه دارد.


-سراسر قرآن را می توان شرح خلافت انسان کامل دانست.


-چون عوالم از نور چهارده معصوم آفریده شده است. پس هر نعمتی و فیضی از این عوالم به ما برسد از برکت انوار اهل بیت است از  باب مثال ملائکه ای که در مسیر سیر و سلوک به ما فیضی می رسانند یا با ما گفتگو می کنند یا مطلبی به قلب ما الهام می کنند از تجلیات نوری اهل بیت آفریده شده اند.


-گاهی در حالات سلوکی جذبه ی خاصی برای سالک روی می دهد و میل قلبی اش به یکی از معصومین تمایل بیشتری پیدا می کند، زیرا انوار طیبه ی آن معصوم او را جذب و به او عنایت کرده است.


-حضرات معصومین در عرش و درجات بالای قرب حق هستند و هرکس به این زودی نمی تواند آن وجود های مقدس را زیارت کند.


-روح مردگان صالح به زمین می آیند و وجود مقدس اهل بیت من جمله امام حسین علیه السلام که با یکی از بدن های مثالی خود روی قبر حاضر است را زیارت می کنند و از برکات و آثار معنوی زیارت برخوردار می شوند و سپس به مکان خود در عالم آخرت بر می گردند.


-بعضی از اولیاء الله که چشم دلشان باز شده بود گفته بودند گاهی اموات دسته جمعی برای زیارت قبور امامان و امام زادگان عظیم الشأن و بلافصل می آیند و می روند.


-نفس استاد حرمت دارد و موجب می شود نتیجه سریعتر و به طور کاملتر برای سالک الی الله حاصل شود.


-شب جمعه و روز جمعه تمام ساعات و لحظه های آن شریف و گرانبها و نورانی است.


-بهترین عمل ذکری برای جذب عنایات امام حسین علیه السلام و شهدای کربلاء خواندن زیارت عاشورا است.


-سالک الی الله گاهی در دوران چله نشینی از نظر معنوی محرم می شود و با خود عهد می کند که از بعضی لذات دنیوی دست بردارد تا بتواند با قلب خود طواف معبود کند و واصل محبوب شود.


-تلاوت قرآن یا گفتن اذکار در نخستین مرحله موجب نورانیت مکان ذکر، حضور فرشتگان و دوری شیاطین می شود.


-بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن برای دوری اجنه بسیار تأثیر دارد.


-اگر سالک الی الله مراقبتش کامل باشد و از غذای پاکیزه و طاهر استفاده کند و در مراحل بالای سلوکی گام بردارد، بدنش تبدیل به بدن نوری می شود.


-کار های نیک هرکدام عطر خاص خود را دارند.


-مرگ برای دوستان خدا لقاء الهی و شهود توحیدی و تجلیات نوری خاص خود را در بردارد.


-زیاد خوردن گوشت مورث قساوت قلب و تقلیل آن هم قوه ی غضب را تقویت می کند.


-تجرد زمانی حاصل می شود که روح حیوانی قطع گردد.


-با توجه به اینکه ذهن و دل انسان محل خطورات زیادی می باشد، باید زیر نظر استادی حاذق شخص با اذکاری به نفی خواطر بپردازد.


-کسانی که در سیر و سلوک به مقامات بالای معنوی رسیده اند، همه شان از شب خیزان بوده اند و از غیر آن ها دیده نشده است.


-حقیقت قرآن در بعضی عوالم با حقیقت رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه طاهرین اتحاد دارد.


-اگر کسی بخواهد در عالم بیداری به اسرار عالم و آیات غیبی واقف شود باید مراقبه داشته باشد.


-شرط اساسی رسیدن به عالم مافوق طبیعت ایجاد سنخیت با آن عوالم است.


-مکاشفات از عمق وجود نورانی انسان سرچمه می گیرد و ملکوت انسان با ملکوت عالم هستی ارتباط مستقیم پیدا می کند.


-گاهی اوقات به اولیاء خدا از عالم معنی اول ماه الهام می شود و عارف بزرگوار مرحوم کشمیری از این دسته افراد بودند


-در مسیر سیر و سلوک الی الله، عالم طبع، عالم مثال، قلب، روح و سر انسان باید از اسماء الله نور گیری کند و این ظرف ها (اطوار وجودی انسان) از مظروف (که نور باشد) باید بهره ببرند.


-برای اینکه سالک الی الله در حصن الهی داخل شود و از شر خطرات و وساوس شیطانی جنی و انسی در امان باشد در نافله صبح برای ورود به روز و در نافله عشاء برای ورود به شب چهار قل را بخواند.


-وقتی انسان سالک به زیارت اهل قبور می رود اگر یک حمد و یازده سوره برای مردگان مدفون در قبرستان بخواند همه ی آن ها را از نظر معنوی اطعام کرده و خود نیز از نظر سلوکی بهره ی خاصی می برد.


-چهارده معصوم ذاتا و بالإستقلال از خود چیزی ندارند ولیکن بالعرض حضرت حق همه چیز به آن بزرگواران داده است.

  • Omid Shabani
۱۴
آبان

هو

کتاب نامه ها و برنامه ها جمع آوری شده ی نامه های استاد علامه حسن زاده آملی توسط خواجه ابوسعید آملی (حاج رضا ولایی) می باشد که شامل نکات لطیف و ظریفی می باشد. 

در این مطلب نکاتی مهمی را که حقیر از متن کتاب استخراج کرده ام را خدمت مشتاقان راه توحید و ولایت تقدیم می کنم :

- آخر سوره ی مبارکه فرقان از ( عبادالرحمن ) تا پایان آن را بخوان و نصب العین خود گردان.

-کتمان را تشدید کن و پیمان را تسدید.

-مواظب مراقب باش و مراقب حضور و عبادت تا عبد الله شوی , عندالله شوی.

-سخن از قرآن باید آموخت و دهن از فرقان باید گرفت.

-یک نفس از نفس ایمن مباش که دشمنی سخت رهزن و رهزنی سخت دشمن است.

-از شهوت و شهرت بپرهیز.

-خدا شناس باش , در هر لباس باش.

-از همه گریزان باش ; یعنی با همه باش و بی همه باش

-مرد جست و جوی باش نه گفت و گوی.

-از فضول کلام چون فضول طعام دست بدار.

-خروس در سحر به ذکر قدوس سبوح در خروش است , کم از خروس مباش.

-هر که خاموش شد , گویا شد.هرکه چشم سر بست , بینا شد.هرکه گوش دل گشود , دانا شد.هرکه را حضور است , نور است.هرکه را مراقبت است , سرور است.

-گفته اند که سحر , وقت مسافرت رهروان است و نسیم آن , چون دم عیسوی علاج بیماران.

-دل را ساده و هموار دار که عکوس ارواح در او گرد آوری , که دل سالم کرسی ملائکه و عکاس ارواح گردد.

-هرکه هوای وصال دارد در سحر ها حال دارد.

-در سحر درد ها دوا گردد.

-قرآن کریم صورت حقیقه ی انسان کامل است.

-ندانم چه کسی به در خانه ی دوست رفت و ناامید برگشت ؟

-فضول طعام , ممیت قلب است و مفضی به سرکش نفس و طغیان اوست , از أجل خصال مؤمن جوع است.

-فضول کلام از قلب قاسی برخیزد.

-سلامت در عزلت است . با خلق باش و نباش.

-برادرم ! قدم اول در سلوک , توبه و پاکی از گناه , و دوری از گفتار ناپاک , کردار و اندیشه های ناشایسته و خوی های نکوهیده است.

-برادرم ! حرف این و آن را مزن.دم فرو بند و تماشا کن . بنگر و عبرت گیر.به فکر خود باش.

-دل را به یاد دلدار یک جهت کن تا از محبین باشی . مناجات محبین امام زین العابدین و سیدالساجدین علیه السلام را فراموش مکن.

-سعی کن اول دل بگوید و آنگاه زبان.

-عمده حضور است و حضور است و حضور.

-وصلت میان برادران در حضر به دیدار یکدیگر است و در سفر به نامه نگاری.

-حکیمان گفته اند که اگر نفس را مشغول نداری او تو را به خود مشغول میکند.

-حکیمان گفته اند روح از پر خوردن جسم می شود و جسم از کم خوردن روح می گردد.

-اندیشه ی شب , جان را نیرو و پرتو دهد و نماز شب , به مینو کشاند.

-در این درگه جز آه و ناله سودی ندهد.

-هر که درد دارد روز ها کو کو میکند و شب ها هو هو. گاهی در نماز و نیاز است و گاهی در سوز و گداز.


-راز را باید پوشیده داشت که در آشکارا شدنش درد سر دراز است. راهرو باید چندان رند باشد که رندان را به بازی گیرد , و بدان سان جا گرفته و سنگین که سبکساران و سبکسران سر خویش گیرند و راه خود در پیش , که راز داری پیشه ی دوستان خداست.


-حضور را علایم است . رأس آن ها ادب مع الله است.


-زبان اگر یله و رها شود از مار گزنده تر است.


-قیامت با تو است نه در آخر طول زمانی.


-آنچه در احوال و اطوار سالک در خواب و بیداری عایدش می شود میوه هایی است که از کمون شجره ی وجودش بروز می کند.


-تا گم نشدی چیزی در تو پیدا نشود.


-از سخنان ناهنجار , اگرچه به مزاح باشد برحذر باش.


-از قسم خوردن , اگرچه به راست باشد , احتراز کن.


-تا دل شکسته نشد بیت المعمور نمی گردد . و این شکسته از صد هزار دست بیش تر ارزد , بلکه به بها در نمی آید ; زیرا که بهای آن خدای تعالی است.


-تا از سر جمیع خلق نگذری , پیش خدا نمیتوانی بروی.


-شب را با عالم غیب شباهت است . از شب به غیب توان راه یافت.


-آقا بداند که هرکس در سلوک الی الله تکاسل ورزد ستمی بر خود روا داشته است که کم ترین آه حسرتش برتین زبانه ی آتش دوزخ است.


-نظر آقا در توحید باید خیلی بلند باشد , که توحید نه فقط یکی گفتن است , بلکه یکی دیدن است.


-خویشتن را باش , پندار این و آن را از خود به در کن و دل از وسوسه های بی اساس اهرمن برحذر بدار.


-آنچه در احوال ارباب وصول و اصحاب کشف و شهود خوانده ایم و شنیده ایم , اغلب آن بزرگان در جوانی که شجره ی ملعونه ی دنیا در آن ها ریشه ندوانیده بود به مقامات سامی نایل شدند.


-هر وقت به یاد اویی جوانی.


-اعمال شما بذر هایی است که در مزرعه ی جانتان می افشانید.

-منطق الطیر عطار و امثال رسائل از دیگر دانش مندان, شرح حال نفس ناطقه ی انسانی اند.


-هر دم در قلوب عارفان نظری تازه دارد و در دیده ی آنان جلوه ای برون از اندازه.


-قلبی که جامع همه ی اسمای حسنا و مظهر جمیع صفات علیاست آن قلب انسان کامل است.


-انسان به یافتن علم که آب حیات روان است , سعت وجودی می یابد و وجود وی شدید و قوی می گردد.


-هر اندازه که روان قوی تر باشد , قوت وی که نور علم است شریف تر و فاضل تر خواهد بود , هر اندازه که روان فاضل تر باشد , قوت آن بیش تر میگردد , نیروی نور ذاتش فزونی می گیرد و فروزان تر می شود.


-انسان بیدار همواره کشیک نفس می کشد , پاسبان حرم دل است , واردات و صادرات دهان خود را می پابد.


-وضو که از چشمه ی عشق گرفته شود زنگار را می زداید.


-دیده ی بصیرت آدمی را حجابی جز غبار کدورت نفس نیست.


-عارف در سیر استکمالی خود کم کم به جایی می رسد که همه ی پرده ی پندار از پیش چشم توحید او برکنار می رود و در این مقام در اثبات ماسوی دلیل میخواهد نه در اثبات واجب.


عارف قائل به وحدت شخصیه ی وجود است و یک ذره از حیطه ی آن به در نیست و بجز حق , جمله , اسم بی مسماست.


-حجاب هایی که حائل و مانع انسان از نیل به جنة اللقایند , در خود انسان اند.


-هرکس از مرگ می ترسد در حقیقت از خود می ترسد.


-علم و عمل جوهرند و مقوم گوهر آدم.


-آنان که زر و سیم را بند کرده اند , بنده روزی اند نه روزی دهنده.


-به شهادت تذکره ها , نفوس مستعده از تحمل ساعاتی در محنت زمانه , مردان نامدار و اماثل روزگار شده اند.


-طلاب عزیز سرمشق بگیرند که حضرت علامه طباطبایی شب قدر را به بحث و تحقیق آیات قرآنی احیا می کرد و تفسیرش در این شب فرخنده به پایان رسید.


-خواجه نصیر طوسی مشرب اشراق داشت . در حکمت اشراقی بود.


-عمده در سلوک الی الله , استقامت است و نزول برکات و فیض الهی بر اثر استقامت است.


-همه ی آثار علامه طباطبایی علم است و فکر , همه حقیقت است و معرفت , همه بحث است و فصح , همه عشق است و عقل , همه قرآن است و حدیث....


-اهم مطالب در طلیعه ی امر دو چیز است : یکی توحید و دیگر معرفت نفس که تواند مظهر اتم وی شود.


-عالم رؤیا آنچه مشاهده می شوند همه از منشآت نفس اند.


-انسان کاری مهم تر از خودسازی ندارد و ساختن هر چیز را مایه به حسب آن چیز لازم است : مثلا دیوار را سنگ و گل باید و انسان را علم و عمل.


-انسان تا به لقاء الله نرسیده است به کمال مطلوبش نایل نشده است.


-در توحید باید مراقبت را تقویت کرد . مراقبت تخم سعادت است و در مزرع دل کاشته می شود و ساید آداب و اعمال , پرواندن آن است.


-حدیث نفس مزاحم با مراقبت است.


-بدن تور شکار و سواری راهرو ماست.مبادا با او چنان کنیم که نه به کار شکار آید و نه تواند سوار را به جایی برساند.


-داعی تنها دستورالعملی که الان می تواند به حضور جناب عالی عرض کند این است که مراقبت را حفظ بفرماید.


-در همه حال مواظب خود بوده باشید که نزد حقیقت همه ی موجودات به سر می بری.


-کسانی که در مصاحبت با ملکوت عالم به سر می برند کم کم ملکوتی می شوند.


-هر یک از ما شأنی و جدولی از دریای بیکران حقیقت دار هستی هستیم و از این جدول با او در ارتباطیم.


-هر چه عاید ما می شود از کانال وجودی خودمان است.


-اگر در حال مراقبت تام , تمثلاتب پیش آمد , خوش آمد . مکتوم بدار که سالک کتوم است . از عارف سَر می رود و سّرِ نمی رود.


-قرائت قرآن مجید در شب و روز ترک نشود , هر چند به قدر پنجاه آیه بوده باشد . طهارت را حفظ کنید ; حتی با طهارت بخوابید.


-هیچ چیز از خدا جز خدا مخواه.


-جامعه ی بی عرفان کالبد بی جان است.


-در واقع صحف عرفانی , تفسیر انفسی قرآن کریم اند.


- همه معارف اسلامی در حد کمال برای بیشتر افراد اعم از درس خوانده و ناخوانده , ناشناخته مانده است.


-علم و عمل دو گوهر انسان سازند . آن مشخِص و سازنده ی روان است ,  و این مشخص و سازنده ی بدن , و هر دو غذای انسان اند .


- بدن در همه ی عوالم مرتبه نازله ی نفس است.


- علم و عمل به منزلت دو بال نفس ناطقه اند که به انداز هی نیروی این دو بال در عوالم بی پایان پرواز می کند . پروازی که در نشأت شهادت داخل در عالم غیب می شود , و در عالم غیب ظاهر در نشأت شهادت می گردد.


-مسئله ی اتحاد علم و عالم و معلوم , و عمل و عامل و معمول , از مهم ترین مسائل علم الهی است.


-ماسوا از یک شمس حقیقت نوارنی اند.


-از خدای متعال توفیق حضور تام و مراقبت کامل بخواه تا نور وحدت حقه در جانت بتابد و از پای تا سرت همه نور خدا شود.


-شفاعت را از این جا باید با خود برد و آن قدر که با انسان کامل یعنی امام عصرش عجل الله تعالی فرجه الشریف سنخیت دارد به همان اندازه از شفاعت بهره مند است و با قرآن و عترت پیوسته است.


-معراج ولوج به ملکوت است نه عروج به کرات.

-تا دهن بسته نشد دل باز نمی شود.


-بدان که سرمایه ی سعادت , ادب مع الله است و همواره مراقبت تام داشتن و در حضور حق به سر بردن است

.

-برادرم خلوت شب را به خصوص در وقت سحر از دست ندهد.


-کثرت عمل ملاک تقرب نیست , بلکه تعقل و تفکر می باید.


-آیه ی سخره رفع وسواس می کند و هفتاد بار آن در کافی منصوص است.



  • Omid Shabani