سبع المثانی

لطایف العرفان

سبع المثانی

لطایف العرفان

سبع المثانی

هو

اطوار سبعه قلبیه که نام او را سبع المثانی نیز گفته اند طور لطافت عالم الهی است که معنی این صورت جسم ظاهر است.

اینستاگرام:
instagram.com/sabalmasani

کانال تلگرام:
https://t.me/hou786

۱۷ مطلب با موضوع «نوشته های شخصی» ثبت شده است

۰۹
اسفند

بسم الله الرحمن الرحیم

 

یکی از کسانی که مدتیست با او رابطه ای دوستانه دارم برایم تعریف کرد که :

 

در ایام جوانی بسیار در وضعیت بسیار بدی زندگی می کردم , و زندگیم تمامی اش کدورت و آلودگی بود به شکلی که تمام اوقاتم به بطالت کاهلی می گذشت و اصلا میل و علاقه ای به امورات دینی و سلوکی نداشتم ولی با توجه به اینکه هیچ علاقه ای به این امور نداشتم ولی ارادت بسیاری به مجالس سید الشهدا علیه السلام داشتم و برای رسیدن محرم روز شماری می کردم...

 

زندگیم با آلودگی و کدورت و قبض روحی و روانی در حال طی شدن بود که شبی در خانه کتابی که روی آن نوشته شده بود ( روح مجرد ) توجه مرا به خودش جلب کرد !

 

کتاب را باز کردم و با اسم اشخاصی که در آن کتاب آمده بود آشنا شدم و یکی از آن اشخاص شیخ محی الدین عربی بود...

چون شنیده بودم که یکی از اساتیدمان موضوع پایان نامه اش پیرامون عرفان نظری بوده , خدمتشان رفتم و پرسیدم که شیخ محی الدین عربی کیست و چه کار کرده است و ... , توضیحات جالبی دادند و من بسیار علاقه مند به مشایخ عرفان و طریقت شدم. بعد از اینکه به مباحث عرفان علاقه مند شدم شروع کردم کتاب روح مجرد را کامل خواندم. بعد از اینکه کتاب را کامل خواندم از گذشته ی خود شرمنده شدم و تصمیم به ترک تمام آلودگی ها و کدورات هایی دچارش شده بودم گرفتم...

به شکلی که از همان اول شروع کردم نماز شبم را خواندم.و با نااهلانی که با آن ها رابطه ای دوستانه داشتم قطع رابطه کردم...

 

بعد از آن مشغول تحقیق و مطالعه در زمینه فلسفه و عرفان شدم و خدمت بعضی از مشایخ عرفان رسیدم..و بعد از چندی با بزرگمرد علم و عرفان استاد علامه حسن حسن زاده آملی و سلسله شاگردان بزرگوارشان آشنا شدم و از دروس استاد معظم داود صمدی آملی بهره ها بردم و بعد از آن علومی دیگر را خدمت دیگر شاگردانشان تلمذ نمودم و بعد وارد در حوزه علمیه شدم و در حال حاضر نیز مشغول تحقیق در رابطه با فلسفه و حکت و عرفان و تصوف هستم.

  • Omid Shabani
۰۳
آذر

هو

 

 

امام باقر علیه السلام:

 

یکی از شما برای مسافرت چند فرسخی خود دلیل راه طلب می کنید و حال آنکه تو از راه‌های آسمان نسبت به راه‌های زمین جاهل‌تری . پس برای خود راهنمایی بطلب !

 

داشتن استاد در مسیر معرفت النفس و سیر در مراتب اربعه نفس و مراتب هفتگانه قلبی بنا بر نظر تمامی اکابر اولیا الله از ضروریات راه است چنانچه دریای ورع و عرفان , مرجع قوم در ریاضات و کرامات , آیت الحق و العرفان سید علی قاضی میفرمایند :

 

( کسی که طالب سیر و سلوک شد، اگر برای پیدا کردن استاد نصف عمر خود را در جستجو بگذراند ارزش دارد. و آن که به استاد رسیده نصف راه را طی کرده است. )

 

بسیاری از کسانی که وارد در قدم اول سلوک یعنی یقظه می شوند و مشتاق طریق معرفت النفس می شوند اولین سؤالی که می پرسند اینست که :

چگونه خدمت اساتید معرفت برسیم؟

و چگونه استادی پیدا کنیم که به مدد آن استاد طی طریق کنیم؟

 

-یکی از شاخصه های مهم در طریق بعضی از آراستگان به منقبتین علم و عمل سیر علمی و و غور در مباحث فلسفی و عرفانی است. شخص طالب وقتی که مجاهده های علمی در زمینه های حکمت و عرفان را انجام بدهد به قول استاد یزدان پناه نقشه ی راه را می فهمد !

وقتی که یکی از دوستان علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی تردید داشتند که خدمت مرحوم سید هاشم حداد برسند , مرحوم علامه طهرانی می فرمایند:

مگر شما کتاب عرفانی و فلسفی را نخوانده اید ؟ مگر فتوحات نخوانده اید ؟ مگر فصوص نخوانده اید ؟

آگاه بودن از طریق معرفت از بعد نظری از مهم ترین مسائلی است که کسانی که مشتاق این راه هستند باید از آن اطلاع داشته باشند.

زمانی که شخص طالب اطلاع لازم از نقشه راه داشت و به اصول و مبانی مسائل عرفانی و حکمی مسلط شد دیگر سلوک او خیالی و خرافی نخواهد بود و سلوکش بر اساس میزان عقل پایه ریزی خواهد شد.

 

- یکی از شروط دیگر رسیدن خدمت استاد تشنه بودن است. استاد بزرگواری می فرمودند : شما در راه باشید و و اقعا تشنه باشد استاد پیدا میشود !

به یاد دارم زمانی در ایام نوجوانی به شدت تشنه ی شرکت در جلساتی علمی تخصصی در شهر خودمان بودم , ولی برگزاری اینگونه جلسات حتی در کلان شهر ها نیز بسیار محدود بود چه برسد به شهر کوچک حقیر تا اینکه شخصی به شکل بسیار عجیبی یکی از جلسات آن درس تخصصی را به حقیر معرفی کرد ! و حقیر بسیار تعجب کردم که چگونه چنین جلساتی در شهر ما برقرار بوده است.زمانی که خدمت استاد رسیدم فرمودند:

( شما تشنه بودید که به این جلسه راهتان دادند )

 

مرحوم شیخ محمد جواد انصاری همدانی رضوان الله تعالی علیه در این رابطه میفرمایند :

( بدون استاد راه مشکل است , اما هرکس که طلب حقیقی داشته باشد حتما متحیر نمی ماند. خداوند غیور است و طالب را رها نمی کند و من اگر یک نفر طالب توحید سراغ داشته باشم , هرجای دنیا که باشد به سراغش میروم )

 و میفرمیاند :

( خدای تعالی بخل ندارد و اگر کسی شرائط تقوی را در خودش ایجاد کند خداوند استاد کامل را به او می‌رساند ولو اینکه از آن طرف عالم باشد )

 

-یکی از مواردی که باید به آن توجه داشت مراتب اساتید شخص سالک است , که هر شخص بنا بر قابلیت و استعدادی که دارد خداوند از او دستگیری میکند.

مرحوم آیت الله بهجت در این رابطه میفرمایند:

( گر کسی اهلیت داشته باشد، یعنی طالب معرفت باشد و در طلب، جدیت و خلوص داشته باشد، در و دیوار به اذن الله معلمش خواهند بود. )

همچنین استاد شیخ جعفر ناصری در این رابطه میفرمایند:

( بعضی افراد در حین زحماتی که در عبادات می‏ کشند و کار می کنند اگر ارتباطی با فرد خاص نداشته باشند تا ایشان را راهنمائی بکند، خداوند متعال از راههای مختلف از در و دیوار درس عبرت برایشان می فرستد و آنها هم می‏ گیرند.
حتی اگر شخص راهنما هم داشته باشد گاهی از راه های دیگر هم خدا راهنمائی می نماید.

مهم این است که بر اثر عبادت قلبشان حیات پیدا می‏ کند و مطالب را می ‏گیرند و خوب می ‏دانند چگونه ‏منتقل بشوند.
گاهی خداوند به زبان کودکی سه ساله راهنمائی می‏ کند و از این بالاتر است افق کسی که از زبان حیوانات منتقل به معانی می‏ شود. اگر در شرح حال بعضی أنبیاء مثل حضرت سلیمان علیه السلام هست که «عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ» یعنی سخن گفتن حیوانات به ما یاد داده شده؛ خیلی از آن صحبت ها درس و راهنمائی  بوده که خداوند به زبان حیوانات برای امثال ایشان می فرستاده است.چنانچه روایات متعددی در این باره برای خیلی از انبیاء نقل شده است. )

 

همچنین حضرت استاد علامه حسن زاده می فرمایند:

( من خدمت آیت الله کشمیری که رسیدم، شکوه کردم که کسی نیست نیاز ما را برطرف کند. کسی نیست ما در محضرش تربیت شویم. دیگر قاضی ها و ملاحسین قلی همدانی ها نیستند.

جناب آقای کشمیری به من فرمودند:

 

 که آقای حسن زاده، خودتان را گول نزنید.
من عرض کردم نمی دانم شما به چه جهتی می فرمایید که می خواهیم خودمان را گول بزنیم؟
ایشان فرمود:
شما وقتی که وارد حوزه شدید، همان آغاز در حد مقدمات بودید. نیاز داشتید به استادی که به شما صرف و نحو یاد دهد. نبود؟ بود.
همان زمان نیاز به این نداشتید که کسی به شما کفایه یاد دهد. در نتیجه در آن موقع برای شما استاد کفایه گو اصلاً مطرح نبود. چون شما در آن حدّ نبودید. در حدّ مقدمات و صرف و نحو بودید و در همان زمان، استادش کنارش بود. همین گونه پله پله که بالا آمدید، استاد آن مرحله در کنار شما بود.

الآن هم نگویید نیست. منتها شما خودتان را یک مقدار نگاه کنید. چه مقدار فاصله بین علم و عمل را کم کردید و چه مقدار با این ملکوت رو راست هستید؟
مطمئناً اگر آن چه را که می دانید، در مقام عمل پایبند باشید، این باب واسع الهی و این دار رحمت ربانی، شما را باز نخواهد گذاشت. هیچ منع و بخلی نیست.

استاد هست، اگر برای ما استاد نیست، معلوم می شود که ما شرایط مربوطه را هنوز فراهم نکرده ایم، باید فاصله بین علم و عمل کم شود و در کنار این ها هم واقعاً سر به سجده بگذاریم و در نیمه های شب، صادقانه از خدای تبارک و تعالی بخواهیم که راه را برایمان باز کند.
درست است که از آن طرف، ناز است. اما نیاز ما باید در کنار آن ناز، ضمیمه شود تا بالاخره به جایی منتهی شود.
این که نمی رسیم برای این است که مناسب این نظام نیستیم و خودمان را با این نظام تنظیم نکرده ایم. )

 

آیت الله مبشر کاشانی در رابطه با پیدا کردن استاد میفرمایند:

( انسان اگر خالصانه و واقعاً مشتاق لقای حضرت حق باشد و باطناً لیاقت حرکت در راه سیر و سلوک را در خود ایجاد کند؛ مسلماً از او دستگیری خواهد شد. و اما اگر بخواهم راهکاری برای این موضوع داشته باشم به چند راهکار اشاره می‌کنم:

1. توسل به ائمه معصومین(ع) مخصوصاً امام زمان(ع) برای دستگیری از او که اگر صلاح ببینند استادی را به شخص متوسل معرفی کنند.

 

2-با انجام ذکری که در خلاصة الاذکار مرحوم فیض کاشانی آمده است به انبیاء یا ائمه معصومین متوسل شویم تا آنها را در خواب ببینیم؛ سپس سؤال و درخواست خود را برای آنها بیان کنیم و جواب بگیریم. )

 

و همچنین استاد شیخ عبدالقائم شوشتری در رابطه با پیدا کردن استاد میفرمایند :

 

هرکس می خواهد استاد خودش را پیدا کند باید یک اربعین دعای ایام غیبت را با توجه بخواند و از حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه تقاضای معرفی استاد بنماید و آقا امام زمان علیه السلام در همین ایام غیبت به سبک خاصی فیضشان را به افراد خداجوی مخلص میرسانند.

  • Omid Shabani
۱۹
مهر
هو
 

- پیامبر خدا صلی الله علیه و آله:

چشم از محرمات الهی بپوشانید تا امور عجیب را مشاهده کنید.

مصباح الشریعه

 

- کنترل چشم از نگاه کردن به محرمات الهی یکی از مهم ترین و اساسی ترین مراقبت های سلوکی است . چنانچه حالی را که شخص سالک در طی مدت ها زحمت و تلاش به دست آورده با یک نگاه اختیاری و نفسانی به محرمات الهی از دست می دهد.

- حتی برای کسانی که در طریق معرفت نفس و سیر و سلوک الی الله وارد میشوند نگاه کردن به افرادی که نفسی آلوده و ناپاک دارند باعث قبض و از بین رفتن حال معنوی میشود , حضرت استاد صمدی آملی در این رابطه میفرمایند :

 

چه بسا گاهی با یک خوردن و نوشیدن در خانه دیگران یا با یک قدم زدن و رفت و آمد در اجتماع و با یک نگاه کردن به چهره مردم، آن اثر مطلوب معنوی از بین برود و باز برگرداندن حالی که از دست رفته خیلی مشکل است.

 

- لذا کنترل چشم نقش بسیار مهم و اساسی در طریق معرفت نفس و سیر و سلوک الی الله دارد , در رابطه با مراقبه چشم حضرت استاد شیخ جعفر ناصری ( از شاگردان سید عبدالکریم کشمیری  ) میفرمایند :

- مرحوم آیت الله مولوی قندهاری می فرمودند:

یک مدتی حرم امام رضا علیه السلام می رفتم و عرض می کردم که یابن رسول‏ الله! من می‏ خواهم حقیقت لیلة القدر را بفهمم.
در همان ایام یک بار در حین زیارت امام رضا علیه السلام حس کردم از داخل ضریح به قلب من یک مطلبی الهام شد که «اگر می خواهی حقیقت لیلة القدر را درک کنی، مواظب چشمهایت باش»
ایشان می فرمودند: من خیلی مواظبت کردم تا حدی که حتی من در آن ایام به مادرم هم نگاه نمی کردم و متوجه شده بودم که صور افراد در چشم من نباید بیفتد.
بعد می ‏گفتند که وقتی این حالت غض بصر برایم ملکه شد، شب قدر آن سال که در حرم ‏امام رضا علیه السلام بودم؛ لیلة القدر و قدریّت لیلة القدر را یافتم که قضیه از چه قرار است و غیر آنچه هست که دیگران تصور می کنند.

 

- همچنین وقتی که آیت الله مروی در رابطه با ختمی جهت تشرف خدمت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از معلم دامغانی میپرسند ایشان میفرمایند :

 

راستش من فکر کرده ام حالا ختم هم بگیرم ! امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را هم ببینم ! اما با کدام چشم به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نگاه کنم ؟ من که خجالت میکشم با چشمی که به این سو و آن سو میرود به حضرت نگاه کنم .
این چشم هرزه ، صاحبش باید خجالت بکشد به او که وجه الله است نگاه کند امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف وجه الله است .

 

- حضرت آقای حق شناس میفرمایند :

در خیابان می رفتیم می دیدم شیطان دارد چه می کند , یک جوانی بود یک کسی از جلوی او می گذشت. این تا او را دید، چشم خودش را انداخت پائین.گفت:در دلش گفت یا حسین...

ایمن دیدم شیطانی که آمده بود ایشان را ببرد مثل یک توپ 106 خورد به سینه ی دیوار , شیطان این جوان کوبیده شد به دیوار روبرو.

 

- یکی از شاگردان آیت الله سعادت پرور ( پهلوانی ) میفرمایند:

نفس مطهر نمی شود مگر با تطهیر قوای نفس و قوا مطهر نمی شود مگر با کنترل چشم.

- عارف کبیر سید هاشم حداد میفرمایند :

من در تمام مدت سلوک در خدمت مرحوم آقا (قاضی) نامحرم نمی‌دیدم، چشمم به زن نامحرّم نمی‌افتاد. یک روز مادرم به من گفت: عیال تو از خواهرش خیلی زیباتر است. من گفتم: من خواهرش را تا به حال ندیده‌ام! گفت: چطور ندیده‌ای در حالی که بیشتر از دو سال است که در اطاق ما می‌آید و می‌رود و غالبا بر سر یک سفره غذا می‌خوریم؟! به رسم اعراب که زنانشان حجاب درستی ندارند و در منزل غالباً همه با هم محشورند؛ در عین عصمت تام و عفت کامل.
من گفتم:
والله! که یک بار هم چشم من به او نیفتاده  است!!

- عارف کامل مکمل سید علی قاضی میفرمایند :

چون بیست سال تمام چشمم را کنترل کرده بودم، چشم ترس برای من آمده بود، چنان که هر وقت می خواست نامحرمی وارد شود از دو دقیقه قبل خود به خود چشم هایم بسته می شد و خداوند به من منت گذاشت که چشمم بی اختیار روی هم می آمد و آن مشقت از من رفـته بود.»

 
همچنین آقا شیخ على مقدادى نوشتند:
به دستور پزشکان معالج، پدرم (شیخ حسنعلى نخودکى اصفهانى) اواخر عمر به خاطر بیمارى به بیمارستان منتصرّیه مشهد انتقال یافت و در آن جا بسترى گردید. روزى در راه بیمارستان، چشمم به درشکه ‏اى افتاد که در آن مردى و زنى بى ‏حجاب نشسته بودند. چون به خدمت پدر رفتم فرمود: دیگر رفتن ما نزدیک است، اما تو چرا چشم خود را حفظ نکردى؟
 
 عرض کردم: به عمد خطایى مرتکب نشدم. فرمود:
مى ‏دانم، ولى تو که در خیابان جویاى کسى نبودى، پس چرا چشم به داخل درشکه انداختى که نگاهت به نامحرمى تصادف کند

یکی از راه های بسیار مناسب برای تحصیل ملکه ی کنترل چشم درست کردن جدول مراقبه برای چشم است , چنانچه میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در رابطه با جدول مراقبه میفرمایند :

خوب است برای دقت، برای هر عضوی از اعضایش جدولی بکشد، تمام حقوق واجبه آن عضو را که منصور است جداولی در زیر آن جدول قرار بدهد، در هر یکی فکر مفصلی بکند که از آن راه تقصیری در ادای واجبی و یا ارتکاب حرامی و یا اثبات حقی بر ذمه اش نکرده است، آن ها که به یادش چیزی نیاید، آن جدولی را خالی بگذارد، آن ها که چیزی واقع ساخته، ثبت نماید؛ مثلا چشم را جدولی بکشد و برای معاصی که برای چشم هست هر یک جدولی قرار بدهد؛ مثلا نگاه کردن به زن نامحرم.

بهتر است مدت زمان این جدول برای کنترل چشم چهل روز باشد.                            

 
  • Omid Shabani
۱۸
شهریور

هو

 

 

امام موسی کاظم علیه السلام:

کم گویی ، حکمت بزرگی است ، بر شما باد به خموشی که آسایش نیکو و سبکباری و سبب تخفیف گناه است .

تحف العقول

 


شیخ محی الدین عربی  در کتاب حلیه الابدال صمت را بر دو قسم لسانی و قلبی تقسیم و تبیین می کند. صمت لسانی آن است که سخنی غیر الهی به غیر حق سبحانه گفته نشود.
و صمت قلبی و سکوت دل آن است که اندیشه ی موجودی در قلب خطور نکند و این امر محقق نمیشود مگر به حضور و مراقبت و موحد بودن به توحید صمدی قرآنی. گرچه صمت قلبی افضل است از صمت لسانی اما صمت لسانی مقدمه ی به وجود آمدن صمت قلبی و قوت عقل است.

حضرت علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی گفتار را نشان دهنده صاحب نفس میداند که از کوزه همان تراود که در اوست و یکی از عوامل سکون و آرام گرفتن قلب را که همان صمت قلبی است را صمت لسانی میداند. همچنین یکی از راه های ترک رذایل اخلاقی را سکوت میدانند به این شکل که اگر شخص از دست کسی عصبانی شد و سکوت کرد و جلوی خود را گرفت و سب نکرد این معنی اگر چند بار تکرار شد برای شخص ملکه می شود و دیگر نیت تندی برایش پیش نیاید.

و می فرمایند:

(زبان را ببند تا قلب خراب نشود)


حضرت استاد علامه حسن حسن زاده آملی در رساله شریف انسان در عرف عرفان در واقعه ۶ که یکی از مکاشفات حضرتشان هست میفرمایند:

 

در سحر شب یکشنبه 5 مردادماه 1348 بعد از ادای نافله شب و نافله و فریضه صبح در اربعینی که ذکر جلاله .... را هر روز بعد از نماز صبح به عددی خاص داشتم، بعد از این ذکر به توجه نشستم که ناگهان جذبه و حالتی دست داد و بدن طوری به صدا در آمد و می‌لرزید، آن چنان صدایی که مثلاً تراکتور روی سنگ‌های درشت و جاده ناهموار می‌رود، دیدم که جانم از بدنم مفارقت کرد و متصاعد شد ولی در بدنی مثل بدن عالم خواب قرار دارد، تا قدری بالا رفت.

دیدم در میان خانه‌ای مانند پرنده‌ای که در خانه‌ای در بسته گرفتار شده است و به این طرف و آن طرف پرواز می‌کند و راه خروج نمی‌یابد، تخمیناً در مدت یک ربع ساعت گرفتار بودم و به این سو و آن سو می‌شتافتم، دیدم در این خانه زندانیم، نمی‌توانم به در بروم، سخنی از گوینده‌ای شنیدم و خود او را ندیدم که به من گفت:

این محبوس بودنت بر اثر حرف‌های زیاد و بیخود تو است، چرا حرف‌هایت را نمی‌پایی!؟

من در آن حال چندین بار خدای متعال را به پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله برای نجاتم قسم دادم و به تضرع و زاری افتادم که ناگهان چشمم به طرف شمال خانه افتاد که دیدم دریچه‌ای که یک شخص آدم بتواند به در رود برویم گشوده شد، از آنجا در رفتم و پس از به در آمدن چندین به سوی مشرق در طیران بودم و دوباره به جانب قبله رهسپار شدم.

و هنگامی که از حبس رهایی یافتم، یعنی از خانه به در آمدم، آن خانه را بسیار بزرگ و مجلل دیدم، که در میان باغی بنا شده است و آن باغ را نهایت نبود و آن را درخت‌های گوناگون پر از شکوفه سفید بود که در عمرم چنان منظره‌ای ندیدم.

و می‌بینم که به اندازه ارتفاع درخت‌ها در هوا سیر می‌کنم به گونه‌ای که رویم، یعنی مقادیم بدنم همه به سوی آسمان است و پشت به سوی زمین و به اراده و همت و فرمان خود نشیب و فراز و بسیار خدای متعالی را به پیغمبر خاتم و همه انبیاء قسم دادم که کشف حقایقی برایم دست دهد و در همین حال به خود آمدم.

آن محبوس بودن چند دقیقه، بسیار در من اثر بد گذاشت به گونه‌ای که بدنم خسته و کوفته شده بود و سرم و شانه‌هایم همه سخت درد گرفت و قلبم به شدت می‌زد.

 

جناب آقای عبدالقائم شوشتری نیز در این رابطه می فرمایند:

 

یکی از دوستانم که در یکی از درس های استاد علامه ، آیت الله حسن زاده آملی ، همدرس من بود ، یک شب در مناجات خود ، اسماء الله را تکرار می کرد ، به حدی که بر اثر این تکرار ، روح از بدنش جدا شد ، خودش نقل می کرد:

پس از این که روح از بدنم جدا شد ، دیدم در اطاقی با دیوار های شیشه ای زندانی ام. اطراف این اطاقک را باغ بسیار پهناوری احاطه کرده بود ، که حد و نهایت آن نا مشخص بود.

همه درختان ، درخت میوه بود ، از انواع میوه ها ، ولی در حال شکوفه زدن بودند ، با گل های مختلف و رنگ های متنوع ارغوانی و زرد و سفید و ریز و درشت.

من مثل یک پرنده ای پر می زدم تا وارد باغ شوم ، ولی با این دیوار های شیشه ای برخورد می کردم. باغ را می دیدم ، ولی زندانی بودم.

به دلم گذراندم که خدایا! چرا من اینطور گرفتار شده ام ؟! در همان لحظه از بالا ندا آمد که چرا مواظب زبانت نیستی ؟

ناگهان یادم آمد که روز قبل اشتباهی از من سر زد ؛ به نیت استغفار گفتم:
یا الله ، تا گفتم یا الله دریچه ای باز شد و من از آن دریچه رفتم بیرون و داخل باغ به تفرج پرداختم.


صاحب سر حضرت استاد حسن زاده آملی ، خواجه ابوسعید آملی که نزدیک به پنجاه سال حشر علمی و عملی با حضرت علامه داشتند وقتی در مراقبتی خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله میرسند از آن جناب ذکر خواسته بودند که حضرت فرموده بودند:

(من به شما ذکر سکوت می دهم)

استاد بزرگواری میفرمودند:در دستور سکوت عاقل باشید ، نه اینکه هیچ حرفی با خانواده و اطرافیان نزنید, عاقل باشید تا بفهمید کجا باید حرف بزنید و کجا نباید حرف بزنید لذا مرحوم علامه طهرانی میفرمایند :

سکوت همه جا برای سالک ضروری است و فقط در موارد ذیل سخن جایز است: مباحثۀ علمی به شرطی که به جدال نینجامد، تدریس علم، انس با همسر و فرزندان، انس با رفیق سلوکی و ذکر. البته همۀ اینها مشروط به توجه است که دستور همیشگی سالک است.

  • Omid Shabani
۲۴
مرداد

هو

 

یکی از دوستان می فرمود که: جمعی از اساتید و دوستان تصمیم گرفتند که راهی سفری علمی بشوند , حقیر دلم چندان مایل نبود, ولکن یکی از دوستان که در حال صحبت با شخص دیگری بود به آن شخص فرمود: شاید کسی جمله ای را در این سفر علمی که می خواهیم برویم بگوید و باعث تحول من بشود ! حقیر در دلم گفتم که چنین چیزی چندان امکان پذیر نیست و در اینگونه سفرها معمولا مباحث تکراری را مطرح میکنند. تا اینکه گذشت و حقیر به سفر رفتم و در طول این یک هفته در یکی از جلسات داستانی را شنیدم از یکی از اساتید که به اندازه ی خیلی از کلاس ها برایم ارزش داشت و بسیار باعث برانگیخته شدن انگیزه من شد.

 

در آن جلسه یکی از اساتید فرمودند:

 

یکی از شاگردان علامه طباطبایی قدس الله نفس الزکیه خدمت آن مرحوم رسید و گفت: خیلی از اوقاتم را بیهوده گذراندم و چیزی دستگیرم نشد و به جایی نرسیم.

 

علامه طباطبایی فرمودند:

 

آیا به وعده های الهی ایمان داری؟

 

آن شاگرد فرمودند :

 

بله.

 

علامه طباطبایی فرمودند:

 

خداوند در قرآن میفرمایند :

( وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا )

کسانى که در راه ما مجاهدت و کوشش کنند ، "به یقین" آنها را به راه ‏هاى خود هدایت می کنیم.

 

ایشان فرمودند:

 

وقتی که استاد علامه طباطبایی این آیه را برای من خواندند چنان متحول شده بودم که زمانی که از قم قصد داشتم به شهر خودم بیایم زمانی که از قم ساعت 8 صبح حرکت می کردم حدود ساعت 12 شب به شهرمان می رسیدم و بسیار خسته میشدم و وقتی که قصد داشتم بلند شوم جهت خواندن نماز شب دست هایم را که بر زمین می گزاشتم آنقدر خسته بودم که دست هایم تعادل خودش را از دست می داد ...ولی در همان لحظه به یاد آیه ای که علامه طباطبایی برایم خواند میافتادم که :

وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا

و این آیه آنقدر به من قوت میداد که بلند میشدم و نماز شبم را کامل میخواندم

____________________

از قول پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در بحار الأنوار نقل شده که :

سخن حکیمانه اى را که مؤمن بشنود بهتر از عبادت یک سال است.

در درس ها و بحث ها و شنیدن سخنرانی ها و همچنین در نزد اولیاء خدا همیشه باید مانند یک شکارچی باشیم و حرف های کلیدی و اصول و امهات را شکار کنیم و از آن حرف استفاده ی علمی و عملی بکنیم.

یکی از راه های بسیار عالی برای استفاده از این سخنان اینست که دفتری تهیه کنیم و هرچه از اصول و امهات را که شکار کرده ایم در آن دفتر ثبت کنیم.

باید از همه ی عالم درس بگیریم چنانچه در روایت وارد شده که در هر آنچه که چشمانت میبیند موعظه ای هست, اگر ما تشنه ی درس گرفتن و یاد گرفتن مبانی و اصول عرفانی و اخلاقی باشیم تمام عالم حتی در و دیوار و گیاهان و حیوانات استاد ما خواهند شد...

به یاد دارم یک بار که در اتوبوس نشسته بودم و مشغول دیدن کوه و دشت های در مسیر راه بودم نظرم به خار ها و بوته های کنار جاده افتاد و من را سخت در فکر فرو برد که این بوته ها چگونه به وجود آمدند ؟ به چه هدفی به وجود آمدند ؟ دارای چه نوع نفسی هستند ؟ اگر دارای نفس نباتی است نفس نباتی مجرد است یا مادی ؟ با کدام یک از خدام نفس نباتی این گیاه کار خودش را انجام میدهد؟ آیا این گیاه خشک دارای مراتب است ؟ مرتبه مثالیش چیست ؟ عقلیش چیست ؟ الهیش چیست ؟ و ....

همین تفکر و درس گرفتن از یک بوته ی گیاه نمونه بارز یک شکار است که همین تفکر در یک بوته ی گیاه زمینه پاک بودن و توحد قوه خیال را فراهم میکند....

 

در کل یک اصل را همیشه مد نظر داشته باشیم که :

 

شکارچی باشیم...

 

یا علی

 

  • Omid Shabani
۲۴
خرداد

شنیدم از یکی از اساتید که فرمودند:

 

خدمت فرزند حاج شیخ علی محمد نجفی بروجردی رضوان الله تعالی علیه از شاگردان مرحوم قاضی رسیدیم و عرض کردیم از دستورات مرحوم سید علی قاضی به پدرتان بفرمایید:

فرمودند:

از دستورات مرحوم سید علی قاضی به پدرمان این بود که پنجشنبه هارا روزه بگیر.

  • Omid Shabani