سبع المثانی

لطایف العرفان

سبع المثانی

لطایف العرفان

سبع المثانی

هو

اطوار سبعه قلبیه که نام او را سبع المثانی نیز گفته اند طور لطافت عالم الهی است که معنی این صورت جسم ظاهر است.

اینستاگرام:
instagram.com/sabalmasani

کانال تلگرام:
https://t.me/hou786

۱۳ مطلب با موضوع «تذکره الاولیاء» ثبت شده است

۲۹
مرداد

احوالات حضرت وحیدالأولیاء در بیان حاج میرزا محسن عماد الفقراء ذَهَبی

 

با اینکه در تشرف به فقر بنده و دیگر همقدمان از آقا میرزا احمد [وحیدالأولیاء] مقدم بودیم لکن از جهت سرعت ترقی در سلوک بر همه مقدم و پیشقدم بود. در همان اوائل کار ، درک محضر و خدمت ایشان برای هرکسیکه دست می‌داد فوزی عظیم شمرده می شد. و از دیدارش همه می فهمیدند که آتیه ای بس درخشان و تابناک در انتظار اوست ، حسب الامر پیر بزرگوار [سید جلال الدین محمد مجدالأشراف] اربعینات چندی در منزل مسکونی ایشان بعمل می آمد چنان سطوت و هیبتی به آن وجود مبارک داده شده بود که دوستان و رفقای نزدیک ، حتی ارحام و اقارب بدون اجازه نمی توانستند وارد اطاق یا درک حضورش نمایند ، گذشته از اربعین های حسینی و موسوی و تمام ماه های رجب و شعبان و رمضان ، روزهای دوشنبه و پنجشنبه بقیه هفته های سال را نیز با صوم به سر می برد و یا در غیر این ایام هرشبانه روز به یک نوبت غذا اکتفاء می فرمود ، آن یک نوبت هم وقت معینی نداشت ، گاهی بعد از نماز خفتن و زمانی نیمه های شب بعد از فراغت از اذکار سحر و گاهی بعد از طلوع آفتاب بود به منظور اینکه ترک عادت شده باشد و نفس و اشتها در زمان معینی انتظار نکشیده و مزاحمت ننماید.

گاهی اوقات هم سه روز به سه روز هیچ تناول نمی فرمود و با همهٔ این احوال اذکار سحر و شب بیداری از ایشان ترک نمی شد و کسانی که توفیق شرفیابی پیدا کرده و شبی را در خدمتش احیاء می داشتند فیض ها می بردند که اکثرا ضرب المثل بود ، کرامات و خوارق عاداتی که از ایشان در آنزمان سر میزد بی حد و حساب بود. با همه این احوال ، تواضع و فروتنی که از حضرتشان مشاهده می شد ، موجب اعجاب و شگفتی بود و در ملاقات با مشایخ و یا در برخورد با دوستان آنچنان دم از بی‌خبری و بیچارگی خود میزد که فقراء غالبا حال خود را بهتر از او دانسته و بر خوبی وضع خویش شکرها می کردند. سوزها و گریه ها و اشک های شبانه ایشان هیچ شباهتی به حال گرم‌ترین فقرا نداشت ، گوئی عاشقی دلسوخته و بیقرار یا پدری که فرزندش را از کف داده است ناله می کرد و اشک می ریخت. تمام حالات آن بزرگوار عجیب و غریب و موجب شگفتی بود ، از جمله اینکه در هوای سرد اردبیل که شدت سرمای زمستان آن لازم به توصیف نیست ، موقع اشتغال به ذکر ، چنان گرمی و حرارت بدن ایشان محسوس و آشکارا بود که نه تنها مجاورین را گرم می نمود بلکه بدن از عرق خیس شده و ظاهر بود که حرارتی مافوق تصور اعصاب و سلول های بدن را فرا گرفته که بالنتیجه به بیرون تراوش کرده.

و دیگر اینکه باز در هنگام اشتغال به ذکر و یا در مواقع عادی دیگر ، صدای ذکر قلبی بطوری صریح و روشن و مرتب استماع می گردید و اگر کسی اطلاع نداشت تصور می کرد گوینده ای آن کلمات را با زبان فصیح جای دیگری می گوید. آنهمه شب بیداری و صوم و گریه (فقط روزها قدری استراحت می فرمود) و طاعات و عبادات اندکی مانع کسب و کار روزانه نمی شد ، تأمین معاش و مؤنه خانه صرفا بایستی از کسب و مزد دسترنج روزانه حاصل گردد ، کمترین و کوچکترین کمک مالی هرچند از نزدیکترین کسان بود پذیرفته نمی گردید ، عدم حضور در مهمانی ها یا مجالس عمومی ، نه از نظر کراهت بود بلکه اکثرا شدت غلبه حال اجازه معاشرت با همگان را نمی داد. اطاق بالاخانه محل سکونت و مخصوص ایشان بیشتر شبیه عبادتگاه می بود و با تمام این احوال در تجلیل و احترام ما آنقدر کوشا و ساعی بود که حد نداشت ، و این خود از عجایب و شگفتگی های حال می نمود کسی که با چنان عشق و شور و غلبه حالِ مستی است چگونه ذره ای از ادب و رعایت احترام نسبت به ما فرو گذار نکرده و نمی کند ، صرف نظر از اینکه ذاتا مؤدب و همه کس را محترم می داشت تواضع و فروتنی و خردی که نشان می داد همه را شرمسار و خجل ادب و تواضعش می ساخت. آنچنان مست پرشور شبانه که دوش نعره ها می زد و دامن ها اشک می ریخت و شب تا صبح در ذکر و مناجات بود ، روز و هنگام اشتغال به کسب و کار و تهیه مؤنه و در برخورد و معاشرتها کمترین اشتباه در کارش رخ نداده و همه چیز و همه کارش به جای خود انجام می گردید.

 

وحید نامه صفحه 24

 

  • Omid Shabani
۰۵
فروردين

هو

 

جناب رضوان جایگاه قطب فلک معرفت آقائی محمد هاشم شیرازی [که از اقطاب سلسله ذهبیه است] بعد از بیست سال جذبه و سلوک به تعریف اولیاء الهی خدمت جناب علیین آشیان سید قطب محمد نیریزی علیه الرحمه پیر خود که مشرف گردید ایشان را آن حضرت ، امر به خلوت فرمود و چهار اربعین در خلوت به طوری که آداب بزرگان این سلسله علیه است مشغول به ذکر و ریاضات بودند و فرمودند: چون شما صدمه ریاضات بیست سالهٔ سلوک و جذب را کشیده اید ، تا حال اطوار اربعه نفسانیه و اطوار سبعهٔ قلبیه را طی کرده اید و چون طور چهارم قلب که صراط المستقیم ولایت است ، تا سالک خدمت صاحب ولایتی مشرف نشود طی نخواهد نمود ، حال ان شاء الله به اندک زمانی طی خواهید نمود و به طور هفتم که تجلی ذاتی و نور سیاه است خواهید رسید. دل خوش دارید که زمان عسرت و انقباض شما گذشته و حال اول زمان انبساط شما است و به اندک زمانی به کمال خود خواهید فایض شد. آن جناب فرموده بودند: که پس از تحمل چهار اربعین چون عنایت الهیه را شامل حال خود دیدم و به اذن آن حضرت از خلوت خانه بیرون آمدم و در نهایت شوق و ذوق می خواندم:

 

گر می برندت واصلی ور می روی بی حاصلی

رفتن کجا بردن کجا تأیید ربانی است این

 

میرزا ابوالقاسم راز شیرازی ذَهَبی

قوائم الأنوار و طوالع الأسرار صفحه ۷۲۰

  • Omid Shabani
۲۲
شهریور

📌احیاگر بزرگ حکمت و عرفان شیعی سید ابوالقاسم حسینی شریفی ذَهبی مشهور به (راز) شیرازی

 

احیاگر بزرگ حکمت و عرفان شیعی سیدابوالقاسم حسینی شریفی ذهبی مشهور به راز شیرازی نابغه ی نادره ای است که چشم روزگار چون اویی را بسیار کمتر دیده است. اگر این شهسوار عالم عرفان را به تنهایی سند عرفان شیعه ی امامیه بنامیم سخنی به گزاف نگفته ایم. آثار بی بدیل و فراوان او که هریک شاهکاری از ذوق و معرفت و نوآوری است ، حجتی روشن بر این مدعا تواند بود. راز شیرازی جامع علم و عمل و حال و قال بود. هر هنری ظریف و دلپذیر که بتوان در اهل حکمت و عرفان سراغ گرفت به کمال دارا بود. همت آن کامل نظر ، در تربیت مستعدان از یک سو و یکه تازی در ساحت اندیشه و برهان و نویسندگی و شاعری از سوی دیگر همراه با عشقی آتشین نسبت به اهل عصمت و طهارت علیهم السلام جانی نو در حکمت و عرفان و کلا هویت معنوی شیعه ی امامیه دمید. با این همه پس از گذشت بیش از چهار نسل از درگذشت آن افتخار اهل معرفت ، هنوز شخصیتش در هاله ای از ابهام است ، چه او به تنهایی چندین دوره نسل معرفتی را در خویش گنجانده بود. آثار فراوان و متوع جناب راز که به گزارش فرزند ایشان [حضرت سید جلال الدین محمد مجدالاشرف] بالغ بر پانصد هزار سطر است ، در زمینه های مختلف از تفسیر و حدیث و عرفان تدوین یافته ، به رغم تکثر و گستردگی در محدوده ی تعریف شده ای از اسلوب فکری و بالطبع ساختاری ویژه - که حاکی از شخصیت تکامل یافته ی نویسنده ی آنهاست - قابل تعریف است. این ساختار جامع و شگفت انگیز مبتنی بر (( تثلیث معرفت )) است مقصود از این تثلیث ، جمع آمدن خرد ، ذوق و ایمان یا طبیعت و ماورای طبیعت و عقلانیت با یکدیگر است. آنگونه که مظاهر عقل و تجربه را به جوهره ی قدسی (Divinity) الهی پیوند می دهد و در آثار فکری و ذوقی و اجتهادی او صورت ظهور می یابد.

 

مقدمه دکتر محمد یوسف نیری بر کتاب قوائم الأنوار و طوالع الاسرار

  • Omid Shabani
۱۶
اسفند

هو


📌ملاقات السید النجیب ، قدوه العرافاء الراشدین میرزا ابوالقاسم شریفی ذهبی (راز) شیرازی و فخرالحکماء المتبحرین حاج ملاهادی سبزواری در بلده سبزوار


در رفتن و مراجعت ، هردو در بلده سبزوار خدمت جناب معلی الالقاب افضل الکماء المتالهین ، حاج ملاهادی سبزواری ، ادام الله برکاته ، فیض یاب شدم ، و کمال احترام و التفات را در باره فقیر نمودند. در رفتن و مراجعت هر دو را دیدن فرمودند و ضیافت نمودند ، و ده پانزده نفر از تلامیذ و شاگردان خود را به دیدن فقیر ، با جناب آقازاده خود ، آخوند ملامحمد ، فرستاد و دستورالعمل ذکر و سلوک از فقیر به امر حاجی گرفتند ، و دو فرمایش به فقیر فرمودند ، یکی آنکه فرمودند: من در غیاب شما به خیال و یاد شما حرکت می کردم ، و عبارت دیگر آنکه ، ما شمارا از اهل حقایق می دانیم و خود را از اهل دقایق ، و کتب و مثنویات شمارا دیده ایم و حظها کرده ، و التماس دعا فرمودند، و در معارف الهیه و مقامات اولیاء بسیار با هم صحبت داشتیم . الحق مرد بزرگ و فاضلی می باشند.


میرزا ابوالقاسم شریفی ذهبی (راز) شیرازی

رساله منامیه

  • Omid Shabani
۱۶
آبان

هو


📌سلوک میرزا فتحعلی شریفی شیرازی فرزند بزرگوار میرزا بابا ذهبی (راز) شیرازی به زبان حضرتشان


اقل السادات قریب به ۲۵ سال می شود که در طلب اولیای الهی و زحمات سلوکیه و بلیات بسیار از باطن اولیای حق ، هفت تنان پاک و مرحوم سیدی [مجدالاشرف] و أبی آقا میرزا بابا قدس سرهم العزیز و تربیت به روحانیت ایشان و توسل به امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) عارف به این نور عظیم و مظهر کلیه از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به خصوص حضرت صاحب الأمر به عین قلبی گردیده و عهد ولایت به آن بزرگوار بسته که به احدی توجه در حوائج خود نکرده جز به ایشان و الان وجهه مبارک ایشان وجهه قلبیه فقیر است و نقبای ذاتیه که مصطلح است فیما بین اهل عرفان رسیدم. الحمدالله علی الولایة، الحمد الله علی الهدایة.


رساله در بیان معرفت به نورانیت امیرالمؤمنین علی علیه السلام.

______________________

  • Omid Shabani
۰۲
مرداد

هو


فراگیری دانش معقول میرزا ابوالقاسم حسینی شریفی شیرازی متخلص به راز ( میرزا بابا ذهبی ) قدس الله نفسه الزکیه هنگام مهاجرت به اصفهان و حضور در حوزه تدریس ملاّ علی نوری:


و فقیر (راز شیرازی) شارح مدّت متمادی کتب آن جناب (یعنی صدر المتألّهین) را به طریقه تحقیق و برهان در خدمت اساتید عظام و افاضل کرام این حکمت علّیه همچون علّیین آشیان مولانا علی نوری و مولانا احمد یزدی طیّب اللّه مضجعهم که در حکمت اشراق مانند خود در عالم آفاق نداشتند استفاده کرده ام و ریاضت علمی بسیار در این فن برده و به امر اساتید بزرگوار حواشی چند بر کتب اسفار اربعه آن جناب نوشته ام و لکن پس از زمان طویل در تحصیل علم و اکتساب حکمت درد طلب الهی و التهاب آتش شوق و محبّت خداوندی در قلب ظهور نمود و به خدمت بزرگان از اهل الله و اولیاء اللّه و اهل کشف و معرفت مشرف شدم و از برکات انفاس طیّبه و بواطن مبارکه ایشان مستفیض آمدم و به عنایت الهیه از علم الیقین به عین الیقین فائض شدم.


راز شیرازی

طباشیر الحکمه

  • Omid Shabani
۱۷
تیر

هو


📌سلسله اساتید عارف و حکیم شیعی سید حسین ظهیرالاسلام از اساتید سید علی مبدأ درویش طهرانی قدس الله نفسه الزکیه


سلوک عارف کامل خبیر عین الدین حسین ملقب به ظهیرالاسلام  در طریقه علویه ذهبیه ( کاشفیه ) از والد خود زبده الاولیاء آقا محمد رضا که ایشان خلیفه خال خود برهان الطریقه و دلیل الحقیقه ولی السالکین آقا سید صدرالدین کاشف دزفولی اعلی الله مقامه و ایشان از خلفاء قطب الأقطاب جناب آقا محمد بیدآبادی اصفهانی اند، ایضا در طریقه معروفی از شیخ المشایخ آقا ملا محمد علی کومالی ( عاشق علیشاه ) خلیفه حضرت عین علیشاه هروی که از خلفاء نور علیشاه و سید معصوم علیشاه دکنی می باشد اخذ طریقه نموده و صاحب اجازه ارشاد است.


مقدمه بر دو کتاب انوار قلوب السالکین و حقایق المناقبِ جلال الدین علی میرابوالفضل عنقا

__________________

  • Omid Shabani
۲۴
خرداد
هو

وحیدالاولیاء رضوان الله علیه در کتاب اوصاف المقربین در رابطه با احوالات حضرت مجدالاشرف قدسی می نویسد:

ایام معینه را بغیر از روزهای جمعه و دوشنبه به تحصیل علوم می پرداخت و آن دو روز را تعلیم خود به بعضی از بزرگان می نمود ، همیشه با ترک حیوانی صائم الدهر بود و در هر اربعین یک روز افطار می نمود شبها در کنار پنجره حرم مطهر رضوی به صلوات و ذکر و اوراد و احیای لیالی می پرداخت.

  • Omid Shabani
۰۶
خرداد

هو


📌احوالات آقا سید محمد رضا دزفولی ( در بیان فرزندشان سید حسین ظهیرالاسلام )


والد بزرگوار این فقیر ، جناب فخر السالکین مرکز دوائر الارشاد الحاج السید محمد رضا [دزفولی] ادام الله علینا برکات انفاسه اجازه عامه مطلقه از جناب ولایت مآب ، الکامل المکمّل محمد المشهور بصدرالدین [کاشف دزفولی] داشت ؛ استجابت دعوات و اشراف بر ضمایر از ایشان خیلی دیده اند و اهل این صفحه همگی اعتراف به بزرگی جناب ایشان دارند. یک نفر منکر در تمام عمر ایشان با وجود ابتلاء به خلق برای ایشان هم نرسید ؛ زهد ایشان برون از وصف است با جود تمکن مالی، چنانچه شبها طبخ و گوشت خود را به خانه علویات و ایتام می برده یا وجه نقد می داده و خود نان خشک در کاسه آب ریخته، نرم کرده می خورد ؛ سی سال ابدا شب در بستر و لحاف نخوابیده ، هر روز به غیر از اوراد مقرّره و نوافل و فرائض ، نماز حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و نماز تسبیحات حضرت جعفر علیه السلام می خوانده.


جناب والد ( آقا سید محمد رضا دزفولی ) فرمود که در عمرم کسی به زهد مرحوم آقای خالو [سید صدرالدین کاشف دزفولی] ندیدم ، و قوّت عبادت آن جناب برتر از عادت عادیه خلق بود ؛ ایشان شصت سال تکیه به عصا یا دیوار یا متکا نفرمودند ؛ دعاء کمیل را غالب شبها در قنوت وتر قرائت می فرمود ؛ غالب روز و شب در بیابان مشغول عبادت بود تنها ، و با وجود ارادت دولتشاه مرحوم [فرزند فتحعلیشاه] به آن جناب هیچ گاه هدیه از او قبول نکرد ، بلکه از هیچ کس در همه عمر قبول نکرد.


رشحات نوریه

سید حسین ظهیر الاسلام رضوان الله تعالی علیه

  • Omid Shabani
۱۱
دی

هو

 

شمه ایی از احوالات و ریاضات حکیم و عارف شیعی ، حضرت ابوالقاسم حسینی شریفی متخلص به راز شیرازی

 

شوق قلبی فقیر را رو به خلوت و عبادت و توجه به پروردگار نمود و طلب معرفت الله در دل به سر حد کمال آمد و منجر به جذبه الهیه شد و حقیر را از علایق به کلی منقطع گردانید و در طلب اولیای الهی برامدم و خدمت هفت نفر از اهل الله رسیدم و و بدستور آن بزرگان به مجاهدات نفسانیه مشغول شدم تا اینکه بعون الله مراحل اطوار اربعه نفسانیه و مسالک اطوار سبعه قلبیه را سیر کرده و عارف به معارف الهیه شدم و سه جام به آثار ها و علامت ها از دست حضرت ساقی کوثر(علی علیه السلام) روحی فداه نوشیدم و پس از صرف نصف عمر در ریاضات بیشمار به لسان حضرت خاتم الاولیاء (حضرت مهدی روح العالمین فداه) از ریاضات بالمره ممنوع آمدم مع ذلک از کمال شوق در سالی شش ماه به روزه مشغول می بودم. آنقدر ریاضات جسمانی و پرهیز از اطعمه حیوانی بر خود گذارده بودم که بوی غذاهای لذیذ ، طعم مردار در مشامم میداد.

 

 

قوائم الانوار و طوالع الاسرار 

  • Omid Shabani
۲۲
خرداد

بسم الله الرحمن الرحیم


گوهری مطهر و پاک و قابل فیض , از مادری مومن و مهربان , در سرزمین سلمان فارسی به سال 1288 هجری قمری دیده به جهان گشود. او در خانواده ای صاحب نام به شوق دیدار یار بیست بهار زندگی را به سرعت برق و باد طی کرد. از طرفی گویا گلستان حضرت بهار علیشاه یزدی کم کم نیاز به باغبانی تازه نفس داشت و به همین علت آن صیاد زبر دست در شیراز و در روز عید غدیر خم دام خویش را پهن کرد تا شکار تیز پرواز اسیر ولایت علی مرتضی شود. همان روز علی محمد شیرازی ( حاج مطهر علیشاه ) به قصد گشت و گذار از خانه خارج شد و در راه , نگاهش به جمع درویشان افتاد که مشغول تقسیم غذا بودند و عده ی زیادی از مردم برای گرفتن قدری آش به عنوان تبرک کاسه در دست آنجا ایستاده بودند. او با خود گفت : یک دیگ آش و این همه جمعیت ! بی درنگ از اسب پایین آمد و کنجکاوانه در صف ایستاد . اما بی خبر از دام صیادان قلندر که چگونه شکار خویش را صید می کنند .

به نزدیک دیگ رفت , حاج بهار علیشاه یزدی با پیشانی عرق کرده به انتظار صید خود , همچنان کاسه هارا پر می کرد. شکار نزدیک شد و صیاد با لب خاموش و نگاهی قلندرانه به صید خود نظر کرد. قامتی به بلندی سرو شیراز و سیمایی چون جوانمردان ولایت . الا یا ایها الساقی ادرکاسا و ناولها . علی محمد شیرازی کاسه ی خویش را به نیت گرفتن آش بر سر دیگ برد و حاج بهار جام او را لبریز از شراب وحدت نمود. حال صیاد راضی و صید زخمی به خانه خود بازگشت.

فردای آن روز , علی محمد شیرازی به مطبخ خانه رفت تا آش را برای خوردن گرم کند , هنگامی که کاسه را در دست گرفت دید چهره ی نورانی حاج بهار با او سخن می گوید. ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم , خداوندا , آش برای عوام , می برای خواص از یک قدح ! عجب سریست یا مولا.

صید پریشان و زخمی اما صیاد آرام و راحت , علی محد شیرازی سوار بر اسب شد و به سوی یار همچنان رکاب می زد. او نمی دانست که دیگر در دفتر عشاق , نامش را مطهر نوشته اند. او نمی دانست قریب یک قرن بر مسند سلطنت فقر خواهد نشست. او به مرصاد میثاق رفت اما حاج بهار آنجا نبود.

بی اختیار در کوچه و بازار , دشت و صحرا رکاب میزد . به هر منزلی که می رسید به او میگفتند : درویشان اینجا بودند و رفتند .

صیاد با تصرف ولایت خود , صید را دو سال به دنبال خود کشید صید از پی صیاد دویدن مزه دارد. در کوفه دیدار ظاهری تازه شد. عاشق خسته و محتاج معشوق رسته و مشتاق . حاج بهار گفت: تو خسته ی راه هستی , حمامی در این شهر هست , برو خود را صفایی بده و بازگرد , شستشو کن وانگه به خرابات خرام . او بعد از صفای ظاهری به خدمت رسید. قدم منه به خرابات جز شرط ادب . علی محمد شیرازی در نهایت ادب ایستاد و گفت : طالبم , طالب فقر الله و محمد رسول الله و علی ولی الله و نفس مسیحا دم مرشد آگاه.

حاج بهار گفت نشستن جایز نیست باید عازم سفر شوی , به ایران بازگرد و در شهر کاشمر مغازه نانوایی است آنجا مشغول کار شو و سه سال دست به کار و دل به یار باش  . بدون چون و چرا زمین ادب بوسید و به کاشمر رفت. حاج مطهر در آن نانوایی شبانه روز کار می کرد. روزی صاحب مغازه گفت : ای درویش تو باید همسری اختیار کنی چون شهر کوچک است و مردم به ما اعتراض کرده اند که صحیح نیست این جوان برومند مجرد باشد. او نمی توانست راز خود را برای نانوا فاش کند . از طرفی دو سال دیگر باید آنجا می ماند . دختری را به نکاح او در آوردند ; ای سالکان با خبر ای مرشدان کامل یک سوال و یک قضاوت؟!

می گویند : اهل سلوک در چله خانه ها تنها و دور از اغیار و با دانه ای خرما ریاضت های مردانه می کشند حال درویشی جوان و برومندبا دختری زیبا و دلفریب دو سال در یک اتاق یعنی چه ؟ کدام ریاضت مردانه تر است ؟ آن یا این ؟ سوال از ما قضاوت با شما !

آن دو به خانه رفتند حاج مطهر به دختر گفت : رازی در سینه دارم از تو میخواهم که آن را پنهان داری . دختر گفت : ای درویش من هم رازی در سینه دارم و چنین است ; قبل از تو به پسری جوان قول دادم و او به مشهد مقدس رفته تا با دست پر احتمالا دو سال دیگر بازگردد و مرا از پدرم خاستگاری کند . حاج مطهر با خوشحالی تمام گفت: نگران نباش , من این دو سال امانت دار آن پسر خواهم بود.

می گویند: شب زفاف کمتر از پادشاهی نیست ; در شبی که به ظاهر شب زفاف بود دو عاشق مسلمان ریاضت مردانه ی خود را برای دو سال همان شب شروع کردند.

می گویند : دوره ی فطرت است عجب ! گویا ولی شناسان رفتند از این ولایت. دو سال گذشت و پسر به شوق همسر آینده ی خود به کاشمر آمد . حاج مطهر او را دید و گفت: ای جوان نگران نباش امانت تو را به همت مرشدان آگاه حفظ کردم.

حال دیگر مجموعه ای یک سو شده است و جمله وجودش جان.باید که جمله جان شویم تا لایق جانان شویم.همان شب ندایی از غیب به حاج مطهر گفت:

ای درویش ! بنیان گذار سلسله ی جلالی خاکسار یعنی سلطان جلال الدین حیدر میرسرخ بخارایی تو را برای زیارت تربت مرشدان این سلسله دعوت گرده است. صبح هنگام او بعد از راز و نیاز پای در رکاب مرکب خویش نمود و قصد پابوسی سلطان السلاطین علی بن موسی الرضا مسافر شد تا مجاور شود. یا شمس الشموس اغنیا کعبه روند و فقرا سوی تو آیند.

حاجی مطهر مدتی را در مشهد به ریاضت تن داد و اذن باطن از امام هشتم عازم خانقاه اوچ ملتان شد.او از شهر های هرات کابل قندهار گذشت و عاقبت به خاک سرچمه ی خاکسار رسید. همان طور که می دانیم عهد و پیمان با سادات خاندان یعنی نوادگان سلطان جلال الدین بخارایی یکی از سنت های دیرینه ی این سلسله است.بعد از ملاقات با سادات خاندان یک اربعین در خانقاه اوچ به ریاضت نشست و از ماموریت بعدی بی خبر اما خوب می دانست که خضر راه سالکان به هر شکلی جلوه میکند.

در اطراف خانقاه مردی عریان زیر آفتاب سوزان با تنی از پوست و استخوان عضوی از اعضای خویش را بسته به درختی خشک و خزان نی کافر و نی مسلمان بی روح و بی جان.

حاج مطهر با تعجب هر روز از کنار او می گذشت. زمان موعود آن جسم بی جان زبان گشود و گفت: ای مطهر در کوفه حاج بهار به شوق دیدار پشت زانوی انتظار سر در چنته به مراقبه نشسته است و تو را درنگ جایز نیست. حاج مطهر با کوله باری تجربه عزم سفر کرد و شهر به شهر و منزل به منزل خود را به مشهد مقدس رساند.

بر قدسیان عالم من هر شبی یا هو زنم....

وقتی خوش شبی از شب ها هنگام خلوت خویش در سیر فی الله پران از کعبه ی رضا تا کعبه ی نجف و کربلا به سوی کعبه ی ابراهیم خلیل الله رفت روح و جان از ارض تا سما آن گاه هاتفی گفت: وقت تنگ است بهار هشیار و تو مست بشتاب جهاد جهاد اکبر است همان قالو بلی تا الست . کعبه العشاق باشد این مقام , هر که ناقص آمد اینجا شد تمام , حاج مطهر بار دگر از مشهد راه کوفه را در پیش گرفت اما این بار صید ما خود صیاد است . او بعد از ملاقات با حاج بهار حج واجب را به جای آورد و سپس در خاک کوفه و نجف و کربلا به تمکین سلوک نشست.

بر ضمیر پاک مسند نشینان آگاه و سوختگان و تشنگان راه فقر و فنا واضح و روشن است که از امروز مرشدی کامل در صف قطار کشان خاکسار سوختگان را درمان و تشنگان را سیراب از شراب ناب می کند.در همان ایام حاج بهار کلید گلستان خویش را به دست باغبان تازه نفس سپرد او همراه با حاج مطهر و سایر همراهان به قصد سرزمین مقدس ایران راه مشتاقان را هموار نمود.

فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم...

زمانی که حاج مطهر به مسند ارشاد نشست با داشتن اندیشه ای متفاوت و نو توانست تحولی عمیق در نظام فقر و سیر و سلوک به وجود آورد که مهم ترین آن ها ساختن خانقاه در شهر های بزرگ یکی کردن شاخه ها و فرقه های خاکسار سر و سامان دادن به فقرایی که نام خاکسار را پرچم راه خود کرده بودند . پاک سازی سنت های قدیمی که دیگر کاربردی در جامعه نداشت , مخالفت سر سخت با اندیشه های موهومی که شیاطین و غولان راه از دوره ی حکمت صفویه به خاکسار تحمیل کرده بودند و بسیاری از کارهای دیگر.

در کتب تذکره کمتر خوانده ایم مرشدی کامل بتواند قریب هشتاد سال بر مسند ارشاد بنشیند .بی مزد بود و بی منت هر خدمتی که کردیم این شعار قلندران رند است و ما به خوشه ای از این خرمن خدمت قناعت می کنیم.


ساخت خانقاه در ایران


اولین خانقاه حاج مطهر در قبرستان حاجیه بر سر تربت حاج قطار علیشاه کنار یکی از دروازه های شهر تهران در زمان حکومت پهلوی پایه گذاری شد.

هر که در این سرای درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید...

ساختن خانقاه های حاج مطهر حکایت ها دارد که یکی از حکایات چنین است:

روزی از روز ها چند دیگ غذا روی اجاق ها جمع کثیری از فقرا مشغول پخت و پز دیگجوش مولا بودند از قضا حاکم وقت رضا شاه سوار بر اسب با جمعی از سربازان به قصد سرکشی در شهر متوجه ی فقرای خاکسار شد.

روزی محمود غزنوی  پادشاه ایران از شیخ ابوالحسن خرقانی پرسید: ای شیخ این چه دامی است که پهن کرده ای ؟ گفت:دام پهن کرده ام اما صیدش تو نیستی !

حاج مطهر بر سر دیگ غذا مانند سرداران میدان رزم سربازانش را زیر نظر داشت.

دو شاه در مقابل هم قرار گرفتند. در نوشتن شیر باشد شیر , رضا شاه گفت: پختن این همه غذا خرج دارد.

حاج مطهر گفت:پادشاهان دست در خزانه ی دولت و درویشان دست در خزانه ی ولایت دارند ; تلخی حقیقت شیرین تر از شکر هندوستان است اما برای شاهان حقیقت. رضا شاه حریف را قدر دید و خواست به راه خود ادامه دهد و از میدان بگریزد ; من پهلوان عالمم تیغ روبارو زنم  , اما حاج مطهر راه او را بست و گفت : ای پادشاه ایران درویشان حلال می خوردند و حلال میخورانند و حقیر سوزن به چشم خود میزنم بر جبه و جولق مشق لیلی می کنم در بازار شام, آن را می فروشم , میخواهم یکی از آن ها را به شما هدیه کنم ; برگ سبزی است تحفه ی درویش نیست بینوا هر آنکه آن دارد , برگ سبز پوشش آدم صفی الله , جولق پوشش قلندارن آگاه ; رضا شاه گه در بند آن شاه بود سکوت نمود , سکوت هم نشانه رضاست.

حاج مطهر جولقی در دست به نزدیک اجاق پر از آتش رفت و با دست ابراهیمی خود زغال های گداخته را در جولق ریخت و آن را به دست رضا شاه داد ( یا نار کونی بردا و سلاما ) آتش گداخته در جولق چهره پادشاه ایران را گداخته تر از آتش کرد با خود گفت : آتش و پنبه کنار هم ؟!!

در این مبارزه شاه بر شاه غلبه کرد اما حاج مطهر لحظه ای از حق غافل نشد و در نهایت احترام و تواضع و فروتنی در جای خود ایستاد و رضا شاه بوسه ای بر شانه ی حاج مطهر زد و چند سکه در کشکول درویشان انداخت و گفت : ای درویش , می دانم شما غنی هستید اما این نیاز من است و سوالی دارم , بگو چند سال دیگر حکومت ایران در دست من است؟

حاج مطهر لحظه ای به خود رفت و گفت: ای پادشاه ایران به تعداد سکه هایی که در کشکول من ریخته ای . میگویند : از آن تاریخ به بعد رضا شاه می دانست که چند سال دیگر حکومت می کند.

کدام سراست آن سرای که نیاز هرکس و هر جنبنده ای در آن برآورده می شود. یا علی مرتضی کار بدین سختی وظیفه خانقاه گل , وای بر خانقاه دل!


یکی شدن شاخه و فرقه های خاکسار


بعد از سلطان جلال الدین حیدر بخارایی بینان گذار سلسله جلالی شاخه های مختلفی به وجود آمد و عده ای در ایران از نام این سلسله برای اهداف خود استفاده می کردند و این مساله تا زمان حاج مطهر کم و بیش ادامه داشت اما مرشدان شاخه های معصوم علیشاهی و نواریی و عجم و همچنین غلامعلیشاهی خاکسار پرچم دار این سلسله بودند. زمانی که حاج مطهر در اوج فعالیت خود بود مرشدان شاخه های خاکسار تصمیم گرفتند با یک نام یعنی غلامعلی شاهی در زیر پرچم علی مرتضی خدمت گزار ملت خود باشند . با این کار مسوولیت حاج مطهر روز به روز سنگین تر می شد و ایشان توانستند تا آخرین لحظه عمر ظاهری وظیفه خود را به خوبی انجام بدهند.


نگهبان اسطوره های فقر خاکسار


حاج مطهر در صراط مستقیم زندگی خویش پرچم اسطوره های سلسله ی جلالی را در دست داشت و لحظه ای از ادب و ارکان فقر غفلت نکرد. چهارده قرن گنجی گرانبها در سینه ی مرشدان ولیست , از خلقت ما خلق که امر ازلیست , مقصود خدا چهارده نور جلیست , و در این منظومه , شمس , علی , قمر , حسین بن علیست ; نگهبان حسین منی , با رمز سلمان منی , امروز به دست محبان علیست , نه هر که چهره بر افروخت , دلبری داند.

حاج مطهر چهل سال و هر سال در ماه محرم الحرام کنار تربت حسین سالار شهیدان خیمه ای با چهارده ستون برپا می کرد و دیگ های غذا در این مدت هیچ وقت سرد و خاموش نبود . عده ای از سالکان خاکسار و محبان اهل بیت از شهر های اطراف کربلا و ایران هر سال به شوق زیارت معنوی در آن خیمه جمع می شدند.


نوع نگرش به جامعه


روزی یکی از شاگردان تازه کار گفت : حضرت درویش , فلان شخص را چرا در جمع درویشان پذیرفته ای؟

ایشان فرمودند : مشکل چیست ؟

شاگرد گفت: آن شخص در کوچه و بازار رفتار خوبی ندارد و به مردم آزار می رساند ; حاج مطهر فرمودند : ما هم برای همین او را پذیرفته ایم که کمتر مردم آزار ببینند و ادامه دادند ای جوان در آن خیال مباش که هر که به خانقاه آمد باید مرشدی کامل شود . ضمنا بدان در طول تاریخ افرادی مثل فلانی در دام صیادان ولایت افتادند و جامعه را از ظلم و ستم پاکسازی کردند مانند فضیل عیاض و بسیاری دیگر.

روزی به شیخ ابوالحسن خرقانی گفتند : چرا در مقابل مسجد خانقاه ساخته ای ؟

شیخ گفت:مسجد جایگاه مردم بدکار نیست , شاید در اینجا بتوانم افرادی چون تو را از پلیدی ها پاک نمایم و راهی مسجد کنم.

یکی دیگر از کارهای حاجی مطهر پاکسازی افرادی بود که به کسوت درویشان تکدی گری می کردند و خود رابه هر شاخه و سلسله ای نسبت می دادند ایشان مانند ابوتراب نخشبی , باباداود خاکی و غلام علیشاه هندی تا حد توان با این افراد مبارزه کردند.


درویش و صوفی


حاج مطهر هیچ مخالفتی با صوفی گری نداشت اما همیشه به شاگردان خود می گفت بدانید راه خاکسار راه درویشان است و ما صوفی نیستیم . روزی جوانی به خدمت رسید و گفت حضرت درویش میخواهم درویش شوم , مرا یاری کن , ایشان فرمودند : ان شا الله اما این حقیر که در مقابل تست , یک قرن است که می کوشد اما هنوز خجل از بندگی خداست وای به درویشی


کشف و کرامت


حاج مطهر مانند سایر مرشدان کامل کرامات را ابزاری ناچیز و کوچک در مقابل عشق الهی می دانست .تصرف به عناصر اربعه و عوالم اربعه یکی از مراتب سیر و سلوک است. مردان خدا هیچگاه مدعی به تصرفات خود نبودند اما به امر الهی گاه مجبور به استفاده از این ابزار می شدند.

روزی دختری جوان از دیار فرنگ به خدمت رسید شاگردان به خیال خود جمع شدند تا سوالات دختر فرنگی را از زیبان فرانسوی به فارسی برای حاج مطهر ترجمه کنند ایشان رو به دختر به زبان فارسی فرمودند : هر چه میخواهی بگو ; دختر فرنگی با زبان خود چند سوال مطرح نمودند و حاج مطهر بدون تعمق جواب سوال هارا به زبان فارسی داد و دختر فرنگی سخنان ایشان را به زبان فرنگی در دفتر خود می نوشت , هندیان را زبان هند و سندیان را زبان سند باید. مردان خدا با خالق یکتا سخن می گویند و می کنند گفتگو , همه عالم کلماتند و بود معنی هو.

یکی از کرامات مردان خدا خدمت بدون مزد در دنیا و عقبی , درس این است در مکتب شاهانه ی ما.


وفات


جسم امانتی است که مردان خدا در زمان حیات خویش به نحو احسن از آن استفاده و مراقبت می کنند و احتمال به یقین می دانند که در کدام مکان امانت را به امانت دار بسپارند . حاج مطهر علیشاه شیرازی در لاهیجان گیلان در جوار مزار شیخ زاهد گیلانی بر فراز کوهی زیبا و معنوی مشرف به شهر باغچه ای کوچک اما بزرگ را برای وداع با عالم خاک انتخاب کرد و به سال 1361 هجری شمسی مطابق با 1402 هجری قمری هجران را از جسم خاکی پذیرف.


روحش شاد یادش گرامی


از خاک تا خاکسار - محو علیشاه




























  • Omid Shabani