شجرهٔ طیبهٔ طوبای ولایت

لطایف العرفان و الحکمه

شجرهٔ طیبهٔ طوبای ولایت

لطایف العرفان و الحکمه

شجرهٔ طیبهٔ طوبای ولایت

هو

بسم الله الرحمن الرحیم

عین و لام و یاء به قلب عاشقان
آورد هردم نشان از بی نشان

قال رسول الله صلی الله علیه و آله:

إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی فِیکُمْ کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوح، مَنْ دَخَلَهَا نَجَا، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ

____________________
کانال تلگرام:

AsrareTohid@
Hou786@

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علامه طهرانی» ثبت شده است

۰۹
اسفند

بسم الله الرحمن الرحیم

 

یکی از کسانی که مدتیست با او رابطه ای دوستانه دارم برایم تعریف کرد که :

 

در ایام جوانی بسیار در وضعیت بسیار بدی زندگی می کردم , و زندگیم تمامی اش کدورت و آلودگی بود به شکلی که تمام اوقاتم به بطالت کاهلی می گذشت و اصلا میل و علاقه ای به امورات دینی و سلوکی نداشتم ولی با توجه به اینکه هیچ علاقه ای به این امور نداشتم ولی ارادت بسیاری به مجالس سید الشهدا علیه السلام داشتم و برای رسیدن محرم روز شماری می کردم...

 

زندگیم با آلودگی و کدورت و قبض روحی و روانی در حال طی شدن بود که شبی در خانه کتابی که روی آن نوشته شده بود ( روح مجرد ) توجه مرا به خودش جلب کرد !

 

کتاب را باز کردم و با اسم اشخاصی که در آن کتاب آمده بود آشنا شدم و یکی از آن اشخاص شیخ محی الدین عربی بود...

چون شنیده بودم که یکی از اساتیدمان موضوع پایان نامه اش پیرامون عرفان نظری بوده , خدمتشان رفتم و پرسیدم که شیخ محی الدین عربی کیست و چه کار کرده است و ... , توضیحات جالبی دادند و من بسیار علاقه مند به مشایخ عرفان و طریقت شدم. بعد از اینکه به مباحث عرفان علاقه مند شدم شروع کردم کتاب روح مجرد را کامل خواندم. بعد از اینکه کتاب را کامل خواندم از گذشته ی خود شرمنده شدم و تصمیم به ترک تمام آلودگی ها و کدورات هایی دچارش شده بودم گرفتم...

به شکلی که از همان اول شروع کردم نماز شبم را خواندم.و با نااهلانی که با آن ها رابطه ای دوستانه داشتم قطع رابطه کردم...

 

بعد از آن مشغول تحقیق و مطالعه در زمینه فلسفه و عرفان شدم و خدمت بعضی از مشایخ عرفان رسیدم..و بعد از چندی با بزرگمرد علم و عرفان استاد علامه حسن حسن زاده آملی و سلسله شاگردان بزرگوارشان آشنا شدم و از دروس استاد معظم داود صمدی آملی بهره ها بردم و بعد از آن علومی دیگر را خدمت دیگر شاگردانشان تلمذ نمودم و بعد وارد در حوزه علمیه شدم و در حال حاضر نیز مشغول تحقیق در رابطه با فلسفه و حکت و عرفان و تصوف هستم.

۱۱
مرداد

فرزند ارشد  علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی ، در جلد دوم کتاب شریف نور مجرد میفرمایند:

مرحوم والد (علامه طهرانی) از ایشان (علامه حسن زاده) بسیار تمجید و تجلیل میکرد.
در زمانی که ما در حوزه قم تحصیل میکردیم میفرمودند:حتما در درس اخلاق آیت الله حسن زاده آملی شرکت کنید. و ایشان در آن درس حال بسیار خوبی داشتند که برای ما غنیمت بود. هنگامی که میخواستیم درس اسفار و بقیه مباحث معقول را در قم ادامه بدهیم ، اساتید متعددی در قم مشغول تدریس بودند و بعضا از جهات علمی نیز اشتهار داشتند ولی مرحوم والد میفرمود فقط در درس آیت الله حسن زاده شرکت کنید و قسمت شد بخش هایی از اسفار و الهیات شفا و اشارات و تمهید القواعد را در محضر ایشان تلمذ نمودم. ایشان هم متقابلا ارادت خاصی به مرحوم علامه والد داشتند و همیشه از والد معظم به نیکی یاد میکردند و تعابیر بسیار بلندی درباره ایشان به کار میبردند. مرحوم علامه والد وقتی کتابی از تألیفاتشان منتشر می شد ، نسخه ی را میفرستادند تا خدمت ایشان تقدیم کنیم و حقیر هربار که کتابی را می بردم ایشان بسیار احترام نموده و سلامی مخصوص می فرستادند. ایشان به یکی از اخوان حقیر هم فرموده بودند که قدر والدتان را بدانید که ایشان کبریت احمر است و در هر صد سالی یکی مثل ایشان پیدا میشود.

۱۱
مرداد
بسم الله الرحمن الرحیم

شنیدم از یکی از اساتید در بزرگداشت آیت الله غلامرضا مولانا بروجردی رحمت الله علیه که فرمودند روزی در خدمت علامه حسن زاده آملی بودم , از ایشان پرسیدم آقا شما چشم برزخی دارید؟

استاد علامه حسن زاده آملی فرمودند:

مگر شما ندارید ؟!
____________________
حضرت استاد علامه حسن زاده آملی در رابطه با خاطره ای که نقل شد جمله ای را در دروس شرح فصوص الحکم قیصری میفرمایند که منظور حضرتشان را از ( مگر شما ندارید ) توضیح میدهد , ایشان میفرمایند:

در دیدن چشم تعجب نیست، زیرا خداوند چشم را براى دیدن آفریده است؛ لذا اگر نمى ‏بیند جاى تعجب است پس باید معالجه شود وگرنه چشمى که مى ‏بیند هر چه تیزبین‏تر شود بهتر است. پس دیدن روى اصل است و انسان آن است که بصیرت داشته باشد. اما مردم بر این روش ‏اند و نسبت به کسى که حالات و مکاشفات و کراماتى دارد تعجب مى ‏کنند؛ مثلا از کسى که اخبار به غیب کند و تصرفى نماید در تعجب هستند در حالى که اینها تعجب ندارد بلکه در آن کس که این حالات را ندارد باید تعجب کرد که چرا بیمار شد.


۱۷
تیر

هو


حضرت استاد علامه حسن زاده آملی در دیوان اشعار میفرمایند:


دار حضور و ادب , همت و آنگه طلب

وقف بر این چهار کنید یک سره اوقات را


و نیز میفرمانید:


سرمایه راهرو حضور و ادب است

آنگاه یکی همت و دیگر طلب است

ناچار بود راهرو این چار اصول

ورنه به مراد دل رسیدن عجب است


قوه خیال به منزله ی آینه ای میماند که مستعد نشان دادن صور غیبه و ملکوتیه است. افکار پراکنده و خیالات سبب کدورت این آینه میشود و تا این آینه با حضور عنداللهی و اذکار و اوراد و توجهات و تفکرات انفسی و آفاقی زلال و پاک نشود شخص صاحب مکاشفات ملکوتیه و مشاهدات غیبه نمیشود.

در طریق سیر و سلوک الی الله قوه خیال باید به توحد و سکون برسد چنانچه استاد بزرگواری میفرمایند:


تا قوه خیال به توحد نرسد شخص صاحب مکاشفات نمیشود



قوه خیال جبلی و سرشتش بر خزینه داری صور ادراکی حواس ظاهری است همچنین قوه ای برای صورتگری معانی کلی و جزیی است و به قولی نقاشی چیره دست است. در نزد ارباب حکماء بدیهی است که قوه خیال دائما با کثرات و جزییات مانوس و محشور است و لذا یکی از مواردی که قوه خیال را از تخیلات فاسد و صورتگری ها و بازیگری های بیهوده بازمیدارد تفکر در معقولات و کلیات عالم است. جناب آقای صمدی آملی مثال شکارچی و سگ شکاری را در دروس شرح مراتب طهارت میزدند که سگ شکاری به منزله ی قوه خیال و شکارچی به منزله ی قوه عاقله است که شخص باید با سلطنت قوه عاقله برای تفکر در امور کلی و معقولات, قوه خیال را به کار گیرد.


تفکر در معقولات و امور کلی عالم مربوط به قوه عاقله بوده و قوه عاقله با وحدت مانوس و محشور است و هرکجا که پای عقل در میان باشد جایی برای امور جزیی و کثرات و قیودات خیالی و مادی نیست.

پس یکی از راه های به توحد رساندن قوه خیال تفکر در امور کلی و معقولات است.


روشی که حضرت استاد علامه حسن زاده آملی بسیار به آن تاکید دارند حضور است. در رابطه با حضور توضیحی از یکی از اساتید مرقوم فرموده اند که خدمت بزرگواران تقدیم میکنم :


(( تصوری که عموم مردم از حقیقت توحید الهی دارند این است که خدایی جدا در بیرون از آسمانها و زمین مشغول ربوبیت است در حالی که این تصور عامیانه به برهان و عرفان و قرآن مردود می باشد. خدایی که ما به عنوان حقیقت واحد صمدی آن را مورد پرستش قرار می دهیم حقیقتی جدای از زمین و آسمانها و جمادات و نباتات و حیوانات و انسانها نیست بلکه وجودی است فراگیر که تمامی کمالات موجودات از آن اوست و در متن کمالات هر موجودی وجود نوری حق سبحانه و تعالی نهفته است. اگر بتوانیم این نگاهمان را تقویت کنیم و با ملاحظه هر شیئی سریعا به کمالاتی که در آن نهفته است متمرکز شویم و در متن آن کمالات نور وجودی حق را مشاهده کنیم حضور و مراقبتی تام از آن انسان می شود که انسان را از هرگونه پراکندگی ذهن و خیال باز می دارد. وقتی انسان به عینه مشاهده کند که در متن کمالات وجودی هر موجودی که در پیرامون او قرار دارد خود خدا حضور دارد ناگزیر از مراعات ادب و تواضع می شود و نمی تواند ذهن و خیالش را به چیزی غیر او معطوف سازد. ))