شجرهٔ طیبهٔ طوبای ولایت

لطایف العرفان و الحکمه

شجرهٔ طیبهٔ طوبای ولایت

لطایف العرفان و الحکمه

شجرهٔ طیبهٔ طوبای ولایت

هو

بسم الله الرحمن الرحیم

عین و لام و یاء به قلب عاشقان
آورد هردم نشان از بی نشان

قال رسول الله صلی الله علیه و آله:

إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی فِیکُمْ کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوح، مَنْ دَخَلَهَا نَجَا، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ

____________________
کانال تلگرام:

AsrareTohid@
Hou786@

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آیت الله سید احمد نجفی» ثبت شده است

۲۳
آذر

هو

 

برداشت های ما در خدا شناسی و ولی شناسی معرفت لازم را به قدر قطره ای از دریا هم به ما نمی دهد ، تا کسی علی را از  خدا جدا می بیند ، برایش به قدر روزنه ی ته سوزن ، بینش وجود ندارد ؛ این معیّت را باید دریافت کند ، نه حلول است نه اتحاد نه دوییت و نه شرک ، این دریافت میخواهد ؛ چون بلد نیست این را دریافت کند ، هم خودش سر از شرک در می آورد هم اگر کسی حرف صحیحی گفته باشد و به این نقطه رسیده باشد ، اورا مشرک میداند یا اورا غالی میخواند ؛ کسانی که این نقطه را دریافت کرده اند ، از ترس زبان مردم و حکم بی جایی که در او رانده می شود ، زبان در دهان گذاشته و حرف نزدند ، ولی بودند کسانی بودند که که اینها از حرف خلق نهراسیدند و گفتند حرفی را که باید میگفتند. اما افرادی برعکس ، همانطور که گفتیم ، ملاحضه خودشان را کردند که ترکیبشان برهم نخورد ، از آنچه که دریافت کرده بودند صرف نظر کردند. اگر عود را نسوزانید بوی آن بلند نمیشود ، هزار سال عود را انبار کنید ، عود ، عود نیست و بویش بلند نمیشود. هرکسی که به عشق علی مبتلاست باید خودش را بسوزاند ، هرچقدر خلق میخواهند نگاه کنند.

 

در تن من جان علیست، خون به شریان علیست

 

هر طپش قلب من، ذکر علی جان علیست

 

پـُتک به غمها بکوب ، بر دَف تقوا بکوب

 

مست شدی پابکوب ، مرشد مستان علیست

 

آیت الله سید احمد نجفی

___________________

۱۵
تیر
هو

یکی از دوستان حقیر فرمودند:

روزی کربلایی سید احمد نجفی در منزل بودند که ناگهان مادرشان گفتند که : وسایل سفر را آماده کن که میخواهم بروم سفر.

ایشان تمام وسایل مورد نیاز را آماده کردند و وسایل را جلوی در خانه قرار دادند ناگهان مادرشان فرمودند:

منصرف شدم ; نمی رویم.

ایشان وسایل را به خانه آوردند و همه را سر جای خود قرار دادند. بعد از چند دقیقه مادرشان باز فرمودند که وسایل سفر را آماده کن می خواهم بروم سفر.

ایشان دوباره همان کار قبلی را کردند.

باز هم مادر ایشان فرمودند منصرف شدم ; نمی رویم...

تا قریب چهارمرتبه مادرشان این کار را تکرار کردند ولی ایشان یک کلمه حرف نزدند و اطاعت فرمودند.

فرمودند:

در اثر همین اطاعت امر مادر و شرح صدری که نشان دادند خداوند برکات بسیار زیادی را روزی ایشان کرد.